محمدرضا تاجیک :

نمی‌توان خاتمیسم را از متن به حاشیه کشاند

خاتمی شخصیتی فاقد اراده‌ معطوف به قدرت در معنای مرسوم و مألوف آن است. قدرت، فی‌النفسه، برای ایشان هدف نیست...

«وداع خاتمی با قدرت»؛ این تیتر برخی رسانه‌ها در مورد
اظهارات خاتمی بود؛ روزهای آخر خرداد بود که او در جمع زندانیان سیاسی قبل
از انقلاب گفت که نه می‌خواهم و نه می‌خواهند به قدرت بازگردم. آن روز
تحلیلگران اینگونه برداشت کردند که نمی‌خواهم شاید موضع شخصی خاتمی است اما
منظور از نمی‌خواهند چیست تا اینکه در روز یکشنبه مشخص شد خاتمی چه زیبا
پیش بینی کرده بود. 9 نماینده مجلس از جنس اصولگرا و جبهه پایداری که از
تیزهوشی خاتمی در خواندن دست آنها ناراحت بودند به وزیر دادگستری درخواست
ممنوع التصویری و ممنوع البیانی فردی را دادند که 8 سال رئیس جمهور بوده و
امروز از چهره های محبوب سیاسی جامعه است. آن روز که خاتمی خبر عدم بازگشتش
به قدرت را اعلام کرد، آن گونه برداشت شد که او بنا به دلایل مختلف تصمیم
گرفته باشد خود را از فضای سیاسی کشور دور نگه دارد تا هم حساسیت‌های سیاسی
پیرامون وی کمتر شود و هم اینکه هجمه علیه گفتمان دوم خرداد که با روی کار
آمدن حسن روحانی تشدید شده است کاهش پیدا کند. اما واقعیت قضیه زمانی مشخص
می‌شود که به این نکته توجه داشته باشیم که «خاتمی» یک شخص یا یک
«رئیس‌جمهور» نیست؛ بلکه وی و جریانی که پس از خرداد 76در کشور به وجود
آمد، نماد یک«گفتمان»، یک«فرهنگ» در تاریخ معاصر سیاسی ایران تلقی می‌شود.
گفتمانی که برخلاف دیگرجنبش‌های دموکراتیک تاریخ معاصر سیاسی ایران مانند
تاریخ مشروطه وجنبش ملی شدن نفت، مدت زمان زیادی دوام آورده است و لایه‌های
زیرین جامعه را با خود همسو کرده و بسیاری از دغدغه‌های خرده جنبش‌های
اجتماعی را نمایندگی و رهبری می‌کند. در این زمینه و برای تحلیل وداع خاتمی
با قدرت، بررسی فضای مدنی دولت تدبیر و امید و وضعیت جریان اصلاح‌طلبی در
دولت حسن روحانی با دکتر محمدرضا تاجیک گفت‌وگو کردیم. محمدرضا تاجیک
دکترای «تحلیل گفتمان در سیاست» را از دانشگاه اسکس انگلستان دریافت کرده و
از سال ۱۳۷۴ در دانشگاه شهید بهشتی تدریس می‌کند. دکتر تاجیک در دوران
ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) مشاور رئیس‌جمهور و رئیس «مرکز
بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری» بود. وی درباره وداع خاتمی با قدرت
تصریح می‌کند: «ممکن است عرصه‌ سیاست و قدرت امروز و فردای ما خاتمی را
برنتابد، اما نمی‌تواند خاتمیسم را از متن به حاشیه بکشاند. خاتمیسم جزئی
لایتجزا از تاریخ اکنون و آینده‌ ما باقی خواهد ماند. تردید نداشته باشید
که حتی اگر عده‌ای با صدای بلند فریاد برآورند که مرا با تو سر و کاری
نیست، در و دیوارِ آینده‌ این جامعه گواهی بدهند کاری هست» در ادامه متن
گفت‌وگوی «آرمان» با دکتر محمد رضا تاجیک را از نظر می‌گذرانید.

تحلیل شما از وداع آقای خاتمی از قدرت چیست؟ چرا ایشان عنوان کرده‌اند که
«نسل ما بهتر است به قدرت باز نگردد» و «من نه می‌خواهم و نه می‌خواهند که
به قدرت باز گردم»؟

خاتمی شخصیتی فاقد اراده‌ معطوف به قدرت در معنای مرسوم و مألوف آن است.
قدرت، فی‌النفسه، برای ایشان هدف نیست. به بیان دیگر، قدرت در نزد ایشان
هنوز تبدیل به بند کفش سیندرلا نشده است و حاضر نیست برای نیل بدان به هر
حشیشی چنگ بزند و هر ناشایسته‌ای را شایسته و هر نابایسته‌ای را بایسته
کند. ایشان همچنین به‌شدت دلمشغول امنیت وجودی و هستی‌شناختی این مرز و بوم
کهن و مصالح و اقتدار ملی هستند. لذا در شرایطی که احساس می‌کنند که
ورودشان به عرصه‌ سیاست و قدرت، موجب تشدید و تعمیق حساسیت‌ها، شکاف‌ها،
شیارها، دگرسازی‌ها، سناریوسازی‌ها و... می‌شود، ترجیح می‌دهند که عطای
قدرت را به لقایش ببخشند و آن را دو دستی تقدیم شیفتگان آن کنند. اگرچه
برخی دوستان به این روش و منش خاتمی انتقادها دارند، اما من معتقدم که
«قدرت می‌بشکند ابریق را»، و روزی فراخواهد رسید که قدرت، خود برای بازگشت
دوباره‌ ایشان فرش قرمز خواهد انداخت.

چه آینده سیاسی را برای آقای خاتمی متصور هستید؟

خاتمی ترجمان و تجلی یک گفتمان، یک قدرت، یک سیاست متفاوت است. او یک فرد
نیست، یک ایده است، یک اندیشه است، یک منش است، یک روش است. ممکن است عرصه‌
سیاست و قدرت امروز و فردای ما خاتمی را برنتابد، اما نمی‌تواند خاتمیسم
را از متن به حاشیه بکشاند. خاتمیسم جزئی لایتجزا از تاریخ اکنون و آینده‌
ما باقی خواهد ماند. تردید نداشته باشید که حتی اگر عده‌ای با صدای بلند
فریاد برآرند که مرا با تو سر و کاری نیست، در و دیوارِ آینده‌ این جامعه
گواهی بدهند کاری هست.

جریان اصلاح‌طلبی در کجای عمر خود قرار گرفته است؟ چرا اصلاح‌طلبان از یک
جریان در صحنه و تاثیرگذار در دولت آقای خاتمی به یک جریان در سایه در
دولت آقای روحانی تبدیل شده است؟

ضرب‌المثل معروفی است که می‌گوید اگر می‌خواهی پوستت را حفظ کنی، پوست
بینداز. جریان اصلاح‌طلبی دقیقا در هنگامه‌همین پوست انداختن قرار دارد.
بی‌تردید، این «پوست‌انداختن» به معنای دور شدن از خودِ اصلاحی خود نیست،
به معنای به رنگ بتِ عیار درآمدن نیز نیست، بلکه به معنای فاصله‌ انتقادی
گرفتن از خود و دیدن خودِ واقعی و حقیقی خود در آیینه‌ حال و آینده‌ جامعه
است. صرفا از این رهگذر است که می‌توانند در هر شرایطی آن کنند که به عنوان
زنان و مردان آزاداندیش و متعهد و مسئول و آگاه نسبت به مقتضیات و
استلزامات زمان و مکان باید بکنند.

آیا گفتمان اعتدال ادامه اصلاح‌طلبی است؟

نمی‌توان از گفتمانی به نام گفتمان اعتدال سخن گفت. ما در دوران پیشاتولد
یا پیشاتدوین این گفتمان به‌سر می‌بریم. حتی اگر بتوان از «گفتمانی در راه»
به نام گفتمان اعتدال سخن گفت، تردیدی نباید داشت که این گفتمان اکنون در
مرحله‌ جنینی خود است و هنوز برای تشخیص دختر یا پسر بودن، سالم یا ناقص
بودن، سفید یا سیاه بودن، زنده یا مرده، و طبیعی یا سزارینی به دنیا آمدنِ
آن، خیلی زود است. آنچه در آن تردید نیست تکرار و بازتاب برخی مفاهیم و
ایده‌ها و آموزه‌های اصلاح‌طلبی در پیکره و ساحت گفتمانی اعتدال‌گرایی است.
با وجود این جغرافیای مشترک مفهومی، جریان اعتدال‌گرایی را نمی‌توان
ادامه‌ طبیعی و بدیهی اصلاح‌طلبی فرض کرد.

گفتمان اعتدال چرا و چگونه و با چه هدفی شکل گرفت؟ با چه نقایصی همراه شد؟ آیا می‌توان به معنای واقعی از گفتمان اعتدال نام برد؟

اگرچه مفهوم اعتدال ریشه در ادبیات دیرینه‌ این مرز و بوم دارد، اما
اعتدال به مثابه یا به نام یک جریان یا یک گفتمان، در دامان شرایط
انتخاباتی متولد می‌شود. لذا بیش و پیش از آنکه یک گفتمان معرفتی و اندیشگی
باشد یک گفتمان سیاسی است. به بیان دیگر، گفتمان اعتدال‌گرایی گفتمانی است
نیازپرورده و شرایط ‌پرورده، بنابراین صرفا از روی تساهل و تسامح می‌توان
از چنین گفتمانی سخن گفت. قبلا هم متذکر شده‌ام که از یک منظر گفتمانی، یک
ایده و آموزه زمانی جامه‌ یک گفتمان را بر تن می‌کند که قبلا آدابی را
به‌جا آورده باشد و شروطی را در خود لحاظ کرده باشد و از استعدادها و
شناسه‌های خاص برخوردار گشته باشد. از جمله آن آداب و این شروط و شناسه‌ها،
می‌توان به این موارد اشاره کرد: 1- دارای کانون معنادهی مشخص و مستمر
باشد. بدین معنا که باید آبشخور منظری و نظری آن مشخص و معلوم باشد و تمامی
دال‌های تهی و شناور در طواف به گرد آن حائز سامان، معنا و مدلول شوند. 2-
تشکیل یک منظومه‌ معنایی متفاوت از منظومه‌های معنایی دیگر بدهد. به بیان
دیگر، باید حریم و قلمرو معنایی خاص خود را داشته باشد. 3- متشکل از
زنجیره‌ هم‌ارزی و زنجیره‌ تمایزها و تفاوت‌ها باشد. بدین معنی که باید
مشخص شود که خودی‌ها و دگرهای مفهومی آن کدامند. 4- مبتنی بر دقایق واضح و
مبرهن گفتمانی باشد. یعنی از این امکان و استعداد برخوردار باشد که عناصر
گفتمانی (مفاهیم خام) را ورز و صیقل داده و آنان را به صورت و هیبت «دقایق»
(عناصر غنی‌شده یا تدوین و مفصل‌بندی‌شده) درآورد. 5- دارای منطق و
سازوکارهای تعریف‌شده‌ جذب و حذف باشد. 6- از کرانه‌ و هویتِ مشخص گفتمانی
برخوردار باشد و چیستی و کیستی آن کاملا قابل تحدید و تعریف باشد.
بنابراین، به شبه‌گفتمان‌هایی که صورتی «نه این و نه آنی» و «هم این و هم
آنی» دارند نمی‌توان گفتمان اطلاق کرد. 7- مبتنی بر جزییات الاهی خاص باشد.
به بیان دیگر، دارای منطق و سازوکارهای انعقاد کلام و تولید متن و متنیت
باشد. افزون بر این، باید توجه داشته باشیم که گفتمان، یک؛ نوعی ایدئولوژی
بهداشتی و پاستوریزه شده است. دو؛ با قدرت رابطه‌ای وثیق و تنگاتنگ دارد.
سه؛ مجموعه‌ پیچیده‌ای از روابط است که دربردارنده‌ روابطی از ارتباطات
میان انسان‌ها است. چهار؛ توصیف‌کننده‌ روابط میان رویدادهای ارتباطی
انضمامی و ابژه‌های گفتمانی پیچیده‌تر و انتزاعی‌تری همانند زبان‌هاست، اما
روابطی نیز میان گفتمان و ابژه‌های پیچیده‌ دیگری، هم‌چون ابژه‌های موجود
در جهان مادی، افراد، روابط قدرت و نهادها وجود دارد، ابژه‌هایی که عناصری
هم پیوند در پراکسیس یا عمل اجتماعی هستند. پنج؛ مجموعه‌ای از روابط درونی و
بیرونی دیالکتیکی است وشش؛ راهنمای کنش ذهنی و عینی آدمیان است. با این
تعریف، بعید می‌دانم که تصویری از اعتدال و اعتدال‌گرایی به مثابه یک
«گفتمان» در سپهر ذهنی و اندیشگی حاملان این مفهوم وجود داشته باشد، و بعید
می‌دانم اعتدال و اعتدال‌گرایی به مثابه یک تئوری راهنمای عمل اجتماعی و
سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و... پردازش شده باشد. زیرا هنوز مشخص نیست که
مصداق‌های اعتدال و میانه‌روی کدامند، هنوز مشخص نیست که از جمود و جهالت،
افراط و تفریط، عقل جمعی، کار کارشناسانه، صلح و برادری – که در سخنان آقای
روحانی در توضیح اعتدال آمده - چه مراد می‌شود، هنوز مشخص نیست که ایشان
برای خشونت چه تعریف و تصویری قائلند، هنوز رابطه‌ همنشینی و جانشینی و
همزمانی و درزمانی این مفاهیم با یکدیگر مشخص نشده‌ است، هنوز دگرِ مفهومی و
مصداقی این مفاهیم مشخص نیست، هنوز زنجیره هم‌ارزی و زنجیره تفاوت‌های این
مفاهیم مشخص نیستند، هنوز تصویری واضح و ترسیم‌شده از «نگاه واقعی» به
مثابه کانون اصلی معنادهی گفتمان اعتدال – بر اساس تصریح آقای روحانی -
ارائه نشده است، و بالاخره، هنوز این عناصر گفتمانی به دقایق گفتمانی تبدیل
نشده‌اند. پس، جریان اعتدال‌گرای «واقعا موجود» را نمی‌توان در قاب و قالب
یک گفتمان نقاشی کرد. بی‌تردید، عدم شناسایی دوفاکتو یا دوژوه‌ جریان
اعتدال‌گرایی به مثابه یک گفتمان، بدان معنا نیست که می‌توانیم آن را «روش»
بدانیم و بنامیم، زیرا اگر از روش، اسلوب، طریقه، سبک، طرز انجام یک
فعالیت، راه ایجاد نظم و ترتیب خاص در نظر و عمل، چگونگی مراحل انجام کار و
مدیریت را مراد و منظور کنیم، برای صورت‌بندی جریان اعتدال‌گرای امروز
جامعه خود باید منتظر بمانیم تا دفتر کنشِ رفتاری و اجرایی این دولت گشوده
شود و نقش‌های روشی آن عیان شوند.

دولت آقای روحانی به چه میزان نسبت به شعارهای مدنی واحیای احزاب که در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح می‌کرد موفق بوده است؟

دولت آقای روحانی دولت گرفتاری است، گرفتار خود و دیگران و زندگی روزمره
مردم و آمریکا و مساله هسته‌ای و مسائل حاشیه‌ای و گذشته. از این منظر،
دولت کنونی را با وجود تمایزاتش با دولت قبلی، دولتی پوپولیستی می‌دانم که
بیش و پیش از آنکه دل‌آشوبه‌ ذهن مردم را داشته باشد دلمشغول جسم آنان است،
و بیش و پیش از آنکه به گشودن درهای بسته «مدنی» بیندیشد، به گشودن درهای
نیمه‌بسته‌ «بدنی» می‌اندیشد، و بیش و پیش از آنکه دغدغه‌«تحزب» داشته
باشد، دغدغه‌«تزاحم» دارد، بیش و پیش از آنکه دل‌مشغول «آزادی و دموکراسی»
باشد، دلمشغول «نان و یارانه» است، و نیز بیش و پیش از آنکه واهمه‌ رضامندی
احزاب و نهادهای مدنی را داشته باشد، دل نگران رضامندی کانون‌های قدرت در
جامعه است. می‌دانم که در این مسیر دولت گاه ناگزیر با پای دیگران می‌رود و
با دست دیگران می‌نویسد و با زبان دیگران سخن می‌گوید، اما در پایان روز
آقای روحانی می‌ماند و هزار راه نرفته و قضاوت تاریخی مردم. با این بیان
نمی‌خواهم درباره‌ دولت مستقر قضاوتی ارزشی کرده باشم، بلکه صرفا می‌خواهم
به نحوی از انحاء بگویم که اگرچه راه ناهموار است و افقش ناپدید، و اگرچه
از رایحه‌ خوشی که از روزنه‌های گشوده شده به مشاممان می‌رسد سرمست و
شادیم، اما منتظریم، منتظریم تا شاید دریچه‌ای در عرصه‌های مدنی و سیاسی
گشوده شود و شعارها با جامه‌ای عینی و عملی به درآیند. بدیهی است تا وقتی
منتظریم، معترضیم.

چرا اغلب شخصیت‌های تاثیرگذار گذشته جریان اصلاح‌طلبی درانزوا قرار گرفته‌اند و ترجیح می‌دهند درباره مسائل مختلف سکوت کنند؟

روزی در کالبدشکافی و تیپولوژی این «سکوت» خواهم گفت و خواهم نوشت. اکنون سکوت مرا درباره‌ این سکوت بپذیرید.

سیاست جریان اصلاح‌طلبی در مقابل جریان اصولگرایان پس از خرداد76 تاکنون
را چگونه ارزیابی می‌کنید؟. اصلاحات در آن زمان چه تدبیری برای مقابله با
رقیب سنتی داشت، هم‌اکنون چه استراتژی را دنبال می‌کند؟

نه اصلاح‌طلبان یک جریان واحد و منسجم بوده و هستند و نه اصولگرایان. از
این رو، نمی‌توان از سیاستی یگانه و مواضعی متحد سخن گفت. به بیان دیگر، ما
با رنگین‌کمانی از مواضع هم در میان اصلاح‌طلبان و هم اصولگرایان مواجه
هستیم. سخن گفتن درباره‌ این «رنگین‌کمان» را به زمان دیگری موکول می‌کنم و
در اینجا تنها به این توصیه به خود و دوستان خود بسنده می‌کنم که «غیر و
رقیبت را دوست بدار». بگذارید همین‌جا داستان لطیفی را که شاید بارها
شنیده‌ای و خوانده‌اید دوباره نقل و خود و دیگران را به تامل در پیام آن
دعوت کنم: روزی همه فضایل و رذائل سیاسی دور هم جمع شدند. ناگهان «ذکاوت
سیاسی» ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛ مثلا قایم‌باشک. همه از این
پیشنهاد شاد شدند. خصومت سیاسی فورا فریاد زد من چشم می‌گذارم من چشم
می‌گذارم، و از آن‌جایی که هیچ‌کس نمی‌خواست به دنبال خصومت برود همه قبول
کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. خصومت سیاسی جلوی درختی رفت و
چشم‌هایش را بست و شروع کرد به شمردن... یک... دو... سه... چهار... همه
رفتند تا جایی پنهان شوند؛ لطافت سیاسی خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛
خیانت داخل انبوهی از زباله‌های کنار خصومت پنهان شد؛ اصالت در میان ابرها
مخفی گشت؛ هوس به زیرزمین در زیر پاهای خصومت رفت؛ دروغ گفت زیر سنگی
می‌روم اما توی جیب خصومت رفت؛ طمع داخل کیسه‌ای که روی دوش خصومت بود مخفی
شد، حسادت پشت گوش خصومت جایی برای خودش پیدا کرد، تهمت رفت زیر زبان
خصومت پنهان شد، خشونت در دست‌ها و نفرت در چشم‌های خصومت مخفی شدند؛ آز و
حرص قدرت رفت زیر لباس خصومت و یک‌جایی نزدیک سینه او جا گرفت؛ بی‌دانشی و
بی‌تجربگی هم دست در دست هم چون از همه نادان‌تر و بی‌تجربه‌تر بودند،
این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند شاید جایی در بدن خصومت برای پنهان شدن پیدا
کنند؛ مهر و محبت رفتند پشت یک تخته‌سنگ؛ فضیلت و عدالت هم رفتند تو جنگل و
پشت درخت‌های تنومند پنهان شدند، و خصومت سیاسی همچنان مشغول شمردن بود.
هفتاد و نه... هشتاد... هشتاد و یک...

همه پنهان شده بودند به جز «دوستی» که همواره دوست داشت با دیگران باشد. و
جای تعجب هم نیست چون همه می‌دانیم پنهان کردن دوستی مشکل است. در همین
حال خصومت سیاسی به پایان شمارش می‌رسید. نود و پنج... نود و شش... نود و
هفت... هنگامی که خصومت به صد رسید، دوستی پرید و در بوته گل رز پنهان شد.
خصومت با فریادی خشن تکرار کرد: دارم میام دارم میام. نخستین کسانی را که
پیدا کرد و از بازی سیاست خارج کرد، آنهایی بودند که دورتر از خودش بودند.
اما هرچقدر گشت بقیه را پیدا نکرد. دوستی هم که همان نزدیکی‌ها بود هنوز
نسوخته بود و از بازی خارج نشده بود. حسادت که پشت گوش خصومت بود، آهسته به
خصومت جای بقیه را لو داد، اما خصومت که دلش نمی‌خواست آنها را بسوزاند،
حرف حسادت را نشنیده گرفت و از او خواست که جای «دوستی» را به او نشان
دهد.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ درسته، تو اول باید دوستی را پیدا کنی و او
پشت بوته گل رز است. خصومت شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و
خشونت و نفرت زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد، و این‌کار را چندین بار
تکرار کرد، تا با صدای ناله‌ای متوقف شد. دوستی از پشت بوته بیرون آمد، با
دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون
می‌زد. شاخه‌ها به چشمان دوستی فرو رفته بودند و او نمی‌توانست جایی را
ببیند. خصومت گفت: «تو سوختی، تو سوختی. اوت شدی، اوت شدی. » و سپس از پشت
شروع کرد به هل دادنِ دوستی تا او را از بازی بیرون بیندازد.

دوستی گفت: درسته که مرا از دیدن خود محروم کردی اما اجازه بده پیشت
بمونم، هنوز هم می‌تونی روی دوستی من حساب کنی. هنوز هم می‌تونی دوست من
باشی، هنوز هم می‌تونی از صورت و سیرت دوست‌داشتنی من حظ ببری، هنوز هم
می‌توانی در سایه‌ من مقبول و محبوب دیگران باشی، هنوز می‌توانی با دوستی
با من از شر خودت مصون باشی... با این بیا می‌خواهم بگویم که کارآمدترین
استراتژی اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی، جایگزینی رقابت توام با دوستی یا
دوستی توام با رقابت (آگونیسم) به جای خصومت و ستیزش (آنتاگونیسم) است.

آیا جریان اصلاح‌طلبی همچنان به مانند دوم خرداد76دارای پشتوانه اجتماعی است؟

انتخابات اخیر به پرسش شما صریح‌ترین و قاطع‌ترین پاسخ را داده است.

جریان اصولگرایی هم‌اکنون در چه وضعیتی قرار گرفته است؟

متفرق و متشتت و در نوستالژی روزهای یگانگی و تکینگی.

جریان سیاسی ایران امروز اعم از محافظه‌کار و رفرمیستی دچار فرسودگی و
ایستایی نشده است؟ آیا زمان تجدید گفتمان یا بازسازی جریان‌های سیاسی
نرسیده است؟

همان‌گونه که در جاهای دیگر گفته‌ام من هم این‌روزها سخت دل‌مشغول تئوریزه
کردن نوعی «نواصلاح‌گرایی» هستم. این‌روزها بسیار از خود می‌پرسم: نیروهای
اصلاح‌طلب، اکنون در کدامین مرحله‌ عمل سیاسی قرار دارند؟ اقتضای نظری و
عملی این «مرحله» چیست؟ در این شرایط، کدامین گفتمان از استعداد و امکان
استعاری‌ و هژمونیک‌شدن برخوردار است؟ در مسیر یافتن پاسخی برای این
پرسش‌ها، عجالتا به این نتیجه رسیده‌ام که صرفا پس از ارائه‌ تصویری مشخص
از مرحله‌ عمل سیاسی کنونی است که می‌توان در پرتو «تحلیلی مشخص از شرایط
مشخص ذهنی و عینی، داخلی و خارجی» به پیرایش و آرایش گفتمانی خود همت گمارد
و گامی به پیش در جهت تحقق اهداف و آرمان‌های اصلاحی برداشت. ‌در اثر این
تامل، همچنین به این نتیجه رسیده‌ام که عبور از سر بی‌مهری و بی‌اعتنایی از
توجه به «مرحله‌ عمل سیاسی» و اقتضائات و استلزامات آن، اولاً، ریشه در
این انگاره دارد که «سیاست و کنش‌های سیاسی بر یک الگوی از پیش حاضر و
آماده‌ تحویل بنا شده‌اند» و به تبع، «پیروی از مشی و منش مشخص و ثابت
سیاسی، حزبی، جناحی، رمز موفقیت یک جریان است». ثانیاً، بر نوعی فقدان
«تحلیل مشخص از شرایط مشخص» استوار است. ثالثاً، نشان از نوعی «عمل‌زدگی» و
«روتین‌زدگی» دارد، رابعا، دلالت بر نوعی قدرت‌زدگی – قدرت به‌مثابه هدف -
دارد. اما چنانچه به‌مثابه بازیگران آگاه و مسئول عرصه‌ سیاست کنونی
جامعه‌ خود بپذیریم: «این موقعیت است و نه فقط یک هسته‌‌ کوچک که در
لحظه‌ای معین قیام می‌کند و وضع موجود را با چالش مواجه می‌کند»، باید به
این «بی‌مهری» «بی‌اعتنا» شویم و تاملی رهگشا بر تاریخ اکنون خود داشته
باشیم. امیدوارم در آینده‌ نزدیک تصویری از آنچه به نام «نواصلاح‌گرایی» در
ذهن دارم را رسانه‌ای کنم.

ذائقه سیاسی نسل جوان امروز با دوران اصلاح‌طلبی چه تفاوتی کرده است؟ چگونه می‌توان مفاهیم سیاسی را به نسل امروز منتقل کرد؟

اجازه بدهید پاسخ این پرسش را نیز در بحثی که پیرامون «نواصلاح‌گرایی»
دارم، بدهم. همان‌گونه که متذکر شدم استلزامات مرحله‌ کنش کنونی به علت
تغییری که در همین ذائقه‌های سیاسی ایجاد شده، با مراحل کنش پیش متفاوت
است. شناخت علمی و عینی این «تغییر» ضرورت هر نوع کنشگری آگاهانه و
متعهدانه سیاسی است. بنابراین، تصدیق می‌فرمایید که پاسخ به این پرسش فرصت
مستقل و مجزایی را می‌طلبد.

نظرات بینندگان

انتشار یافته: ۳

در انتظار بررسی: ۰

غیر قابل انتشار: ۰

امید

|

۰۹:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۷

2

4

پاسخ

مقام معظم رهبری با تیزهوشی خاص خود در قسمتی از کتاب شرح اسم می فرمایند (نقل به محتوا) : « در دیداری که با آیت ا... خاتمی ( در اردکان ) داشتم ایشان را همفکر با جوانان و دهه ها از زمان جلوتر یافتم » . باید به حق و به دور از حب و بغض های سیاسی و جناحی اذعان کرد : سید محمد خاتمی هم همچون پدرشان دهه ها از زمان خود جلوتر هستند.

ناشناس

۱۸:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۷

0

خاتمی محبوب دل ماست

دوم خردادی

۲۰:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۷

سلام بر سه سید حسینی. خمینی وخاتمی وخامنه ای

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید