آرزوی ۱۸۰ کودک بر باد رفت
حس تجربه نشدهای بود، بنشینی کف خیابان و یکی یکی اسم بچههایی را روی بادکنکهایی بنویسی و بعد وقتی سنشان را مینویسی بغض ته گلویت را بفشارد که «یاسمین محمد» ۴ ساله بود و تازه وقت بادکنک بازی کردنش بود و وقتی به «رنیم جدیح» که تنها یک سال و نیماش بوده میرسی معادلات ذهنیات عوض میشود، اینکه کی و کجا قرار است صدای اعتراضت را فریاد کنی برایت مهم نیست. نوشتن نام ۱۸۰ بچهٔ زیر ۱۲ سال خیلی طول نمیکشد شاید کشتنشان هم. در خیابان از محکومیت آپارتایت گفتیم و از اینکه کودکان و مادرانشان که قربانی خشونت و اسراییل شدهاند. از کنار جمعیت انبوه که میگذشتیم یکهو صدای مرگ بر بلند شد. زیر لب گفتیم زنده باد فلسطین اما بیشمار نبودیم...