انتخابات به عنوان مهمترین جلوه سیاستورزی در عصر ما به فرآیندی سخت پیچیده بدل شده است که سازمانهای سیاسی و اجتماعی خاص خود را میطلبد. پای صندوق رأی انتخابات دوره چهارم شوراها مقام رهبری اعلام کردند به جز نامزدهایی که شخصا میشناختند در مورد افرادی که شناخت فردی نداشتند به یک فهرست انتخاباتی رأی دادهاند و این به معنای رسمیت یافتن ضرورت تحزب در ایران امروز است. امروزه حتی اصولگرایان از حزب واحد اصولگرا سخن میگویند.
محمد قوچانی
پیش به سوی پارلمان اصلاحات
پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری برآیند سه رخداد بود:
رخداد اول ـ اعتماد به نفس، امید به آینده، موقعیتشناسی و تیزهوشی شخصی دکتر حسن روحانی و برنامهریزی علمی اتاق فکرِ او در انتخابات بود.
روحانی در شرایطی قدم به عرصهی انتخابات گذاشت که یأس و افسردگی بر اکثریت منتقدان حاکمیت چیره شده بود و هرچه به زمان انتخابات ۲۴ خرداد نزدیکتر میشدیم بر این ناامیدی و افسردگی افزوده میشد. تنها در یک مقطع ۱۰روزه – از اعلام نامزدی هاشمی تا ردصلاحیت او – شادابی به اردوی «اصلاح ـ اعتدال» بازگشت که آن هم دولت مستعجل بود و البته نه سرخوشی اولیه و نه فسردگی باقی مانده از آن دههی عجیب هیچکدام ربطی به روحانی نداشت؛ اما دکتر حسن روحانی با اتکا به اعتمادبهنفس خویش از میدان بیرون نرفت و به راستی نشان داد که در ناامیدی بسی امید است.
از روحانی در نوروز ۹۲ نقل شده بود که تاکنون ایران سه بار در معرض خطر قرار گرفته است، بار اول پس از جنگ، هاشمی و بار دوم در آستانهی جنگ محتمل دیگری، خاتمی کشور را نجات دادند و این بار برای جلوگیری از جنگی جدید روحانی میخواهد نجاتبخش ایران باشد و این سخن در آن زمان چندان جدی گرفته نشده بود اما شیخ دیپلمات چه در تبلیغات و چه پس از آن نشان داد که در داعیهی خود جدی است.
روحانی با همین اعتماد به نفس نامزد شد و پس از نامزدی هاشمی انصراف نداد و در غبار یأس پس از ردصلاحیت پدر معنویاش در انتخابات باقی ماند و با قدرت و دقت وارد مناظرهها شد و در عین متانت از مواضع خود دفاع کرد. این همه به شخص و شخصیت روحانی بازمیگشت اما همهی علت پیروزی او نبود.
رخداد دوم ـ اختلاف سلیقه، انشعاب و تشتت و غرور و تعصب در جبههی اصولگرایان بود که به عاملِ دوم پیروزی دکتر حسن روحانی تبدیل شد.
اصولگرایان به خیال حذف ابدی اصلاحطلبان حریف را دستکم گرفتند. اصلاحطلبان آنقدر دم از مهندسی انتخابات زدند که اصولگرایان باور کرده بودند و حتی بیش از اصلاحطلبان در تنور این تئوری میدمیدند. گویی بر ایران حزب واحد اصولگرایی حاکم است و اکنون تنها باید رقابتهای درونگفتمانی را ساماندهی کرد و این رقابت را بر سر هرچه نابتر شدن اصولگرایی ادامه داد. رادیکالیزه شدن اصولگرایی و حرکت به سوی نامزدهای سابقا نظامی و شبهنظامی و شباهت هرچه بیشتر اصولگرایی و بنیادگرایی اتفاق مهمی بود که هراس افکار عمومی از اصولگرایان را بیشتر کرد و شانس روحانی را فزونتر کرد. گرچه تفرقه اصولگرایان و تعدد و تکثر نامزدهای آنان روحانی را به ریاستجمهوری نزدیکتر کرد اما حتی اگر آنها نامزدی واحد داشتند و حتی اگر با کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم این جبر بر آنان تحمیل میشد، شانس روحانی برای پیروزی کاهش نمییافت؛ بلکه با دوقطبیشدن انتخابات حول شکاف «بنیادگرایی ـ اعتدالگرایی» پیروزی بزرگتری برای روحانی رقم میخورد.
در این رخداد البته جایگاه مقام رهبری مهم بود. اصولگرایان در پندار خویش گمان میبردند «حزب واحد و حاکم»اند و نهادهای رسمی نظام از آنها حمایت میکنند. اما تأکیدات سهگانه مقام رهبری بر: ۱ـ منع نیروهای نظامی و شبهنظامی از ورود به انتخابات، ۲ ـ نظر نداشتن رهبری به هیچ نامزدی و ۳ـ دعوت از همه شهروندان ایرانی ـ حتی کسانی که نمیخواهند به نظام رأی دهند و ایران را مستقل از نظام قبول دارند ـ به رأی دادن، شاه کلید مشارکت گسترده در انتخابات بود. بنا به اخبار موثق اصولگرایان ـ بهخصوص در روزهای پایانی تبلیغاتی انتخاباتی ـ انتظار داشتند با نهیبی پدرانه در برابر اصلاحطلبان متحد شوند اما همانگونه که رهبری به هیچ نامزدی نگفتند نامزد شود یا نشود، در این ماجرا هم وارد نشدند و انگارهی «حزب واحد و حاکم» اصولگرایی بیاعتبار شد.
رخداد سوم ـ اما ضلع سوم پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاستجمهوری اتحاد و ائتلاف محور «اصلاح ـ اعتدال» بود.
واقعیت این است که اصلاحطلبان به رهبری سیدمحمد خاتمی و اعتدالگرایان به رهبری اکبر هاشمیرفسنجانی در این انتخابات از عالیترین سطوح سیاستورزی برای مشارکت و رقابت استفاده کردند. هاشمی با اراده و صبری تاریخی همه راهها برای غلبه بر یأس و ورود به انتخابات را امتحان کرد. از ترغیب رجالی مانند خاتمی و ناطقنوری تا چهرههای جدیدتری مانند نجفی و جهانگیری. البته دکتر حسن روحانی همواره گزینه اول هاشمی بود. چه در انتخابات ۱۳۸۴ و چه در همین انتخابات که سعی میکرد اجماع ملی حول او را ساماندهی کند؛ اما هنگامی که هاشمی از این اجماع و نیز موارد مشابه ناامید شد، خود دست به کار شد و هزینهی سنگین ردصلاحیت را متحمل شد و از آن مهمتر صبر کرد و چهره درهم نکشید و به خود جفا نکرد و به ظفر رسید.
از سوی دیگر سیدمحمد خاتمی هم یکسال پس از رأی دادن انفرادیاش در انتخابات مجلس نهم با عبور از طعنهها و کنایههای دوجانبه ـ تندروان اصولگرا و اصلاحطلب ـ صورت تکاملیافتهای از سیاستورزی اصلاحطلبانه را ایجاد کرد. خاتمی با تک رأی خود در دماوند به جمهوری اسلامی پیوند خویش و یک جناح عظیم با جمهوری اسلامی را منقطع نساخت و راه اصلاح را نبست و در این یک ساله حرفهای مشاوران خود همچون عبدالله نوری و محمدعلی نجفی برای تأسیس اتاق فکر اصلاحات را جدی گرفت (این پیشنهادها برای اولین بار در هفتهنامه آسمان چاپ شد) و با پرهیز بخردانه از نامزدی و دوریگزیدن از سانتیمالیسم سیاسی و در پیش گرفتن روشهای علمی در سیاستورزی، سازمان رأی اصلاحطلبان را متوجه دکتر حسن روحانی کرد. اوج سیاستورزی خاتمی در آنجا بود که براساس اخبار دقیق برای انصراف همشهری و معاون اول خود دکتر محمدرضا عارف وقت گذاشت و پس از آنکه دریافت نظرسنجیها از آرای کمتر عارف نسبت به روحانی خبر میدهند، «نقش غیرقابل واگذاری» خود را در انصراف عارف ایفا کرد. پس از چند ساعت تلاش برای یافتن دکتر عارف در میانهی سفرهای انتخاباتی هنگامیکه از تلفن ناامید شد، نامهای به سوی دوست فرستاد و نکاتی را به او یادآوری کرد که بیگمان در تاریخ ایران ماندگار خواهد بود.
اکنون دکتر حسن روحانی در میانه این سه ضلع مثلث قرار گرفته است. او نمیتواند بدون هیچکدام از این سه ضلع رئیسجمهوری موفق باشد به خصوص که دولت یازدهم وارث اوضاع آشفته سیاسی و اقتصادی کنونی است و رقیبان داخلی و دشمنان خارجی با دامن زدن به انتظارات از روحانی قصد دارند او را بر زمین بزنند. در این اوضاع آشفته اصلاحطلبان بیش از آنکه کرسیهای دولت را پر کنند باید در فکر تداوم اتحاد و ائتلاف خود برای تثبیت عصر اعتدال باشند. اصلاحطلبان با نقش قابلتوجهی که در پیروزی روحانی بازی کردند پشتوانه اجتماعی و مدنی دولت هستند و هرگونه خروج از دایره اعتدال در بدنهای که به دولت رأی داده است ما را با بحرانهای عظیمتر از آنچه بر سر دوم خرداد اول آمد مواجه خواهد ساخت. پرهیز از هر نوع رادیکالیسم سیاسی درعین توجه به مطالبات مدنی شاهبیت راهبرد اصلاحطلبان در عصر اعتدال است. پیروزی روحانی در ۲۴ خرداد پیروزی بر دو نوع رادیکالیسم بود: رادیکالیسم غالب که نامزدهای بسیاری در انتخابات داشت و رادیکالیسم مغلوب که مخالف هر نوع نامزدی در انتخابات بود. با اعتدال و اصلاح میتوان هر دو رادیکالیسم را آرام کرد. با پرهیز از حذف اصولگرایان در ساخت سیاسی و دعوت تحولخواهان به گفتوگو در عرصه عمومی. تلاش برای اصلاح حاکمیت و اقناع اپوزیسیون تنها روش اعتدالی است. برای این مهم به جز دولت اعتدالی باید سازمانهای سیاسی و اجتماعی معتدل هم بنا کرد. تشکیلات معتدل و رسانههای معتدل دو ضلع دیگر جنبش اعتدال هستند که میتواند پشتوانه دولت اعتدال باشد. به جز انجمنهای غیردولتی به صورت جدی باید به فکر بازسازی جبهه اصلاحات بود. جبهه اصلاحات با فرض رهبری سیدمحمد خاتمی میتواند به مثابه اتاق فکر جنبش اصلاحات عمل کند. ترکیب شورای مشورتی اصلاحطلبان میتواند دموکراتیکتر شود و رهبری جمعی اصلاحطلبان را براساس نمایندگی از احزاب، گروهها و انجمنهای اصلاحطلب برعهده گیرد. گذشته از خردهرفتارهای روشنفکرانه ـ که قابل هدایت به صورت عمل حزبی نیست ـ میتوان همه برنامههای سیاسی اصلاحطلبان (مانند مشارکت در انتخابات مجلس دهم) را در قالب نهاد ملی اصلاحات ساماندهی کرد. احزاب اصلاحطلب میتوانند بلوکها و فراکسیونهای این سازمان سیاسی بزرگتر را تشکیل دهند. طرح پارلمان اصلاحات که اولینبار توسط دکتر محمدعلی نجفی در سال ۱۳۸۷ طرح شد، پیشنهاد خوبی برای این سازماندهی جدید است. ایجاد پارلمان اصلاحات براساس سهمیهبندی احزاب اصلاحطلب کاری است که از سیدمحمد خاتمی برمیآید و میتواند تجربه شیرین ۲۴ خرداد ۹۲ را به یک رویه سیاسی دائمی تبدیل کند. در صورت تاسیس پارلمان اصلاحات رفتارهای اصلاحطلبان منسجم خواهد شد و این انسجام هم برای خود آنها و هم برای حاکمیت سودمند خواهد بود. پارلمان اصلاحات (یا نامهای مشابهی مانند مجمع ملی اصلاحطلبان) میتواند از تندروی و کندروی در بدنه اصلاحات جلوگیری کند. مسوولیتپذیری اصلاحطلبان را افزایش دهد و چپروی اجتماعی و راستروی دولتی را کنترل کند. میتوان در این پارلمان برای احزاب مهم براساس سابقه، بدنه، نفوذ اجتماعی و برنامه سیاسی مضربی از حضور در ساخت پارلمان را در نظر گرفت و به نتایج بهتری در اداره کشور رسید.