حسین مرعشی : برای جلوگیری از بررسی تخلفات ، احمدی نژاد را در حاشیه امن نگه می دارند
آقای احمدی نژاد همچنان در حاشیه امنی نگه داشته خواهد شد تا نشود چندان به تخلفاتش رسیدگی کرد / خودم پیشنهاد کردم به زندان بروم و استقبال شد/ صدا و سیما مردانگی کند مناظره سال 84 را پخش کند .
در مورد دلایل اعلام کاندیداتوری آقای هاشمی، روز ثبت نام و رد صلاحیت ایشان روایتهای مختلفی عنوان شده است. شما به عنوان یکی از بستگان ایشان، چه خاطرهای از آن روزها دارید؟
تقریبا همه چیز درباره آن روزها عنوان شده است. اما آنچه کمتر به آن اشاره می شود این است که به این اتفاقات از منظر خداشناسی هم میتوان نگاه کرد. به نظر من با مرور حوادث انتخابات اخیر میتوان یک بار دیگر خدا را باور کرد. آنچه در مورد آقای هاشمی رخ داد، پاسخ خداوند بود به «گذشتهای پی در پی و مستمر وی در ۸ سال گذشته».
آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۴ گفت که کار را به خدا محول کردم. ایشان اگرچه برخورد متینی با عدم احراز صلاحیتشان داشتند اما این بار حتی نگفتند که آنها را به خدا واگذار کردم. با این حال آنچه که آقای هاشمی خرد خرد ذخیره کرده بود را خدا یکباره به او بازگرداند و این نشانهای بود برای کسانی که فکر میکنند ابزارهای مادی کارساز و تعیین کننده است.
حوادث در هشت سال گذشته طوری بود که انگار هاشمی در عرصه سیاسی کارش تمام شده، ولی هم نزد مردم محبوب شد هم در عرصه اجتماعی محبوب شد و هم در عرصه سیاسی فصل جدیدی از زندگی آقای هاشمی آغاز شد! این نتیجه گذشتهای هاشمی از منافع شخصیاش برای منافع ملی بود. همه آنها را خدواند لحاظ کرد و پاسخش را یکباره داد.
با تغییر شرایط به نسبت چهار سال گذشته آیا آقای هاشمی به نماز جمعه باز میگردند؟
آقای هاشمی چه برگردد به نماز جمعه و چه نیاید، نماز جمعههای وی و مجموعه خطبههایش جاودانه است.
برخی پیروزی آقای حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را به منزله «دوره بازگشت آقای هاشمی» میدانند. با توجه به حضور و نزدیکی دولتمردان آقای هاشمی و اصطلاحا «کارگزارانی»ها در اطراف ایشان نیز این شائبه تقویت میشود. نظر شما چیست؟
به نظر من الان دوره آقای روحانی است. هیچ کدام از این تعابیر را زیبنده نمیدانم. درست است که در فرآیند انتخاب آقای روحانی، نزدیکی وی و آقای هاشمی موثر بود و به تعبیری در مقاطعی از انتخابات از او به عنوان «هاشمی دوم» یاد میکردند اما من پیروزی ایشان را به منزله «بازگشت به دوره آقای هاشمی» نمیدانم. البته حمایت آقای هاشمی از ایشان حتما در فرآیند انتخاب آقای روحانی اثرگذار بوده است. کناره گیری آقای عارف، حمایت آقای خاتمی و حمایت نهایی آقای هاشمی از نامزدی آقای روحانی کار را تمام کرد.
به تعبیری میتوان گفت که این انتخابات «هاشمی محور» بود. چون هم رد صلاحیت آقای هاشمی، یک فراز مهمی از انتخابات بود و هم نقش آقای هاشمی در پیروزی روحانی برجسته بود. علیرغم این، معتقدم که «دکتر روحانی»، «دکتر روحانی» است و دوره اوست. به عبارت دیگر الان دوره آقای روحانی است و آقای روحانی در ترکیب دولتش حتما به آنچه به مردم قول داده که شایستگان را مورد توجه قرار دهد، پایبند خواهد بود. برای کشور و ملت، مهم این است که هر دورهای دوره خاص خودش است و تکرار و بازگشت به دورهای در گذشته، خیلی امر پسندیده و مطلوبی تلقی نمیشود.
من حتی معتقدم که اگر خود هاشمی هم میآمد و رئیس جمهور میشد یک «هاشمی جدید» بود و یک دوره جدید را داشت. الان مردم با یک رئیس جمهوری سروکار دارند که از شخصیت و اعتبار لازم و کافی بین المللی، متانت، وقار و تدبیر و... برخوردار است و یاران بزرگی مثل آقایان هاشمی و خاتمی دارد. بر همین اساس با همه احترامی که برای آقای هاشمی قائلم، باید بگویم که آقای روحانی شخصا «یک پدیده» است.
این روزها که گمانهزنیهای کابینهای نقل محافل سیاسی و رسانهای است، نام بسیاری از هم حزبیهای شما شنیده میشود و به نظر میرسد که کارگزارانیها روزهای فعالی را دارند. این در حالی است که مدتهاست از حزب شما خبری نبود. هر بار که از آقای محمد هاشمی سراغ حزب کارگزاران را میگیریم میگویند شما سخنگو هستید ولی شما هم به دلیل محدودیتهای پس از سال ۸۸، چندان توان اظهار نظر در این باره را نداشتید. بالاخره الان حزب کارگزاران در چه وضعیتی است؟ آیا در روزهای آتی شاهد فعالیت دوباره این حزب خواهیم بود؟
مرعشی حزب کارگزاران در آستانه گسترش سازمان و بازسازی است. ما در مورد عملکرد حزب در دوره گذشته جمعبندی روشنی داشتیم. ما نمیتوانستم از نخبگان و فعالان سیاسی و اجتماعی دعوت کنیم تا به حزب ما بیایند، آن هم در شرایطی که ورودشان به حزب، زندگی عادیشان را ناامن میکرد.
در دنیا معمول این است که وقتی یک جمع درست میکنید – فارغ از اینکه یک اتحادیه صنفی باشد یا یک تشکل اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی- باید یک پوشش حمایتی جدید، نقطه امن، پایگاه قابل اتکا و یک چتر حمایتی برای مصون ماندن اعضا از ناامنی و فشارها داشته باشد. در شرایطی که فعالیت حزبی و حضور در جلسات، زندگی شخصی و خانوادگی افراد را در معرض تهدید قرار میداد، چطور میشد از افراد برای فعالیت دعوت کرد؟ ما در این سالها نمیتوانستیم امنیت اعضا را برای تشکیل جلسات تامین کنیم.
اتفاقا دعوای بین من و قوه قضاییه که منجر به یکسال ماموریت بنده در اوین شد {با خنده} این بود که من به آقای مرتضوی گفتم که دوستانی از حزب کارگزاران با حکم و دستور من، در ستاد آقای موسوی فعال شدهاند. به محض اینکه انتخابات تمام شد و هنوز هیچ اتفاقی در تهران نیفتاده بود، صبح شنبه آنها را گرفتند. اگر این افراد غیر از حضور در ستاد آقای موسوی، جرمی مرتکب شدهاند، خب باشد زندانیشان کنید. ولی بگویید جرمشان چیست؟ وگرنه چطور آقای موسو ی آزاد است و من که آنها را مامور به خدمتی کرده بودم، آزادم ولی آنها را گرفتهاید؟ آقای مرتضوی هم که دادستان بودند از من پرسیدند: «حالا تو چرا ناراحتی؟» من هم گفتم که نمیتوانم جواب خانواده آنها را بدهم. وقتی من را بفرستید زندان، حداقلش این است که بیرون نیستم تا پاسخگوی آنها باشم. من را بگیرید که لااقل شرمنده خانوادههای این افراد نباشم! آنها هم استقبال کردند و من را بردند!
در چنین شرایطی چطور یک حزب وقتی نمیتواند به اعضا و کادر خودش دستور و ماموریت بدهد، میتواند به فعالیت خود ادامه دهد؟ جالب است من که برای انتخاباتی درون نظام فعالیت میکردم به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به زندان رفتم! {با خنده} هر چه به قاضی میگفتم «تمام سرمایه من نظام است و چه دلیلی دارد علیه نظام تبلیغ کنم؟» قبول نمیکرد. من اصرار دارم که به نظام پاینبدم و به شوخی به آن قاضی گفتم «ما کلاهیها {مکلاها} از روحانیون وضعمان بهتر است! چون اگر از برخی روحانیون پستشان را بگیرند، ضد انقلاب میشوند! نمونهاش هم هست. ولی من چهار سال است که همه پستهایم را گرفتهاند اما هنوز به نظام پایبندیم. الان هم من را بفرستید زندان نمیدانم چه میشود! حکمم هم حکم خنده داری است! برای بنده نوشته بودند که فلانی گفته است «نبودنم در سیاست فاجعه است، ولی به تشخیص این دادگاه حضورشان در سیاست هم مضر بوده و هم خواهد بود!» اگرچه من چنین ادعایی نکرده بودم اما برایم چنین چیزی نوشته بودند که خنده دار بود و به آنها گفتم چطور میشود برای آینده هم حکم داد؟ حتی اگر توبه هم بکنم باز حضورم در سیاست مضر است؟! البته در دادگاه تجدید نظر محرومیت مادام العمر بنده به شش سال تقلیل یافت. {با خنده} البته از آنجا که محرومیتم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، من نماز جمعه هم نمیتوانم بروم!
اما الان شرایط عوض شده است. حزب کارگزاران حتما دوره جدیدی را آغاز میکند. به کادرسازی و تربیت نیروهای جوان و وفعالیت سیاسی در سایه امنیت خواهد پرداخت.
در مورد منابع مالی حزب کارگزاران حرف و حدیثهای زیادی هست. حتی برخی به مزاح میگویند که اگر کسی یک شهر به نامش نباشد، نمیتواند عضو حزب شما باشد! منابع مالی حزب شما از کجا تامین میشود؟
حزب کارگزاران، تنها حزبی که حتی یک متر ساختمان ندارد. هر چه هم داشته، بری جبهه اصلاحات هزینه کرده است. اما موضوع منابع مالی و ثروت ما از آن موضوعاتی است که معمولا در ایران وقتی در اذهان جای میگیرد، دیگر نمیشود پاکش کرد! کارگزاران منابع مالی خاصی ندارد و به شکل معمولی اداره میشود.
معمولی یعنی به قول آقای کرباسچی «با قرض» اداره میشود؟
بله گاهی قرض میکنیم. اتفاقا سر همین قرض کردنها یک بار سر انتخابات شوراها با آقای کرباسچی اختلافمان شد. ایشان چکی از حزب گرفت برای تهیه تبلیغات شورای دوم. بعد هم این چک نقد نشد و رفت اجرا و من ممنوع الخروج شدم! البته ممنوع الخروجی من هم ماجرا دارد. قاضی مربوطه همه مشخصات من، از جمله اینکه شماره شناسنامهام ۸۱۲ و متولد ۱۳۳۷ در رفسنجان هستم و دیگر مشخصات شخصی مرا درست ثبت کرده اما اسم پدرم را به جای «محمد تقی»، نوشته بود «سید مرتضی»! برای همین هربار که میرفتم فرودگاه مرا نگه میداشتند، همه مشخصات را چک میکردند، بعد من میگفتم اتفاقی افتاده؟ من ممنوع الخروجم؟ آنها هم میگفتند نه ولی مگر میشود در یک شهر دو نفر در یک روز با یک شماره شناسنامه متولد شوند!
گویا شما به عنوان استاندار و نماینده سابق کرمان هنوز گعدهها و دیدارهای دورهای با کرمانیها از جمله آقای محمدرضا باهنر دارید. در این دیدارها چه مطالبی مطرح میشود؟
همه چیز! مثلا در آخرین دیدارمان آقای باهنر گفت که ۷ درصد تورم فعلی ناشی از پولی است که به مسکن مهر تزریق شده است. شما بروید شهرک پرند را ببینید. موزه بیکفایتی برای آیندهگان است. پرند شهری است که از زمان تاسیس در دولت اول هاشمی تا اول اجرای پروژه مسکن مهر، در طول ۲۰ سال حدود ۳۰ هزار جمعیت داشته است. یعنی از زمان تاسیس تا نقطهای که اینها {مسکن سازان مهر} دخالت کردند. اما الان ۴۰۰ هزار واحد مسکونی جدید ۶۰ تا ۷۰ متر ساختهاند که حاشیه نشینی است و به اندازه سه استان کوچک کشور جمعیت خواهد گرفت ولی زیرساخت ندارد! برق، آب، فاضلاب، تلفن و مدرسه و.. ندارد. عین بچههایی که با لوگو شهر میسازند، این همه ساختمان بدون زیر ساخت لازم ساختهاند. شهر ۳۰ هزار نفری بدون زیر ساخت، مگر میشود!
به نظرتان چه سرنوشتی در انتظار آقای احمدینژاد پس از پایان دوره ریاست جمهوریاشان متصور است؟ ایشان به فعالیت در دانشگاه باز خواهند گشت یا با تشکیل حزبی در عرصه سیاست کشور باقی خواهند ماند؟
{با خنده} به نظرم آقای احمدینژاد همچنان در حاشیه امنی نگه داشته خواهد شد تا نشود چندان به تخلفاتش رسیدگی کرد.
به عنوان رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی چه نظری درباره آقای مشایی دارید؟ فکر نمیکنید ایشان با «ایرانی گرایی»ای که مطرح کرد موفقتر از شما بود؟
{در حالی که ابروهایش را به نشانه مخالفت بالا میانداخت با خنده گفت} انشالله ایشان به سلامتی به زندگیش برسد!
مرعشی شما به عنوان چهرهای شوخ طبع در عرصه سیاست کشور شناخته میشوید. تا حالا شده که با شوخیهایتان برای کسی دردسر درست کنید یا برای خودتان دردسر شود؟
یک حادثهای اتفاق افتاد که من از ان به عنوان «۱۱ سپتامبر» یاد میکنم و میگویم که بعد از آن از شوخی توبه کردم! آن هم حادثه تلفن سیاسی به مجلس در زمان انتخاب حقوقدانان شورای نگهبان در مجلس ششم بود. در آن زمان اختلافی بین آیت الله شاهرودی رئیس وقت قوه قضاییه با نمایندگان مجلس ششم بوجود آمده بود. نمایندگان از لیست حقوقودانان معرفی شده از سوی آیت الله شاهرودی فقط به یک نفر رای دادند و بقیه رای نیاوردند. برای همین ایشان لیست دومی را به مجلس فرستادند. اما وقتی نمایندگان آن را با لیست اول مقایسه کردند، پشیمان شدند از رای ندادن به آن لیست اول! برای همین میگفتند که آن لیست اول همچنان معتبر است و مجلس میتواند از میان حقوقدانان معرفی شده در هر دو لیست، کسانی را برگزیند. اما آقای شاهرودی میگفتند که چنین تفسیری درست نیست. حق هم با ایشان بود البته.
این موضوع و اختلاف نظری که بین مجلس و قوه قضاییه پیش آمده بود، در جلسه غیرعلنیای مطرح شد که یکباره نامهای به دست آقای کروبی رئیس مجلس رسید و ایشان گفتند که مساله حل شد، آقای شاهرودی تفسیر مجلس را پذیرفتند. از آنجا که من گاهی یادداشتهایی در مجلس برای هیات رئیسه میفرستادم و گاهی هم با آنها شوخی میکردم، همه نمایندگان فکر کردند که آن یادداشت هم کار من است و از هر طرف مجلس با داد و فریاد به آقای کروبی میگفتند که این یادداشت هم کار مرعشی است، مراقب باش!
اما آقای کروبی گفت که پسرش حسین از دفترش {دفتر ریاست مجلس} این یادداشت را فرستاده و گفته که کسی با تلفن سیاسی زنگ زده و این پیغام آقای شاهرودی را داده است. جلسه علنی که آغاز شد این موضوع اعلام شد و موضوع رای اعتماد به حقوقدانان شورای نگهبان در دستور قرار گرفت. اما یکباره آقای شاهرودی به موبایل آقای حدادعادل زنگ زد. او هم گوشی را داد به آقای کروبی و آقای شاهرودی گفت من چنین حرفی نزدم! برای همین قبل از اعلام رای مجلس، کار شمارش آرا متوقف شد!
همه فکر میکردند که آن یادداشت کار من بوده! در حالیکه کسی با تلفن سیاسی به حسین کروبی در مجلس زنگ زده و او را سر کار گذشته بود و او هم آن پیغام را به پدرش داده بود. اما بازرسی کل کشور یک ماه تمام، مرا برد و آورد و تمام تلفنهای مرا کنترل کرد. من خیلی اذیت شدم و هربار که میپرسیدم چرا اینقدر مرا میبرید و میآورید، میگفتند همه میگویند هیچ کس جز تو نمیتواند چنین کاری بکند!
بالاخره معلوم شد کار کی بود؟
{شلیک خنده} هر وقت معلوم شد کندی را کی کشته، این هم معلوم میشود! بعد از آن اتفاق، من دیگر شوخی کردن با دیگران را ترک کردم. البته معتقدم که محیط سیاسی خوب است مقداری همراه با طنز باشد {با خنده} ولی مشکلی که دیگران با من دارند این است که بین شوخی و جدی من نمیتوانند تمیز دهند! این را هم بگویم که برای من همهاش جدی است!
قصد داشتیم در حضور شما به بازخوانی مناظرهتان با آقای کلهردر سال ۱۳۸۴ شویم.ام اگر اجازه بدهید قبل از آن کمی در مورد سابقه مناظرهها در ایران صحبت کنیم، ما طی این سه دهه در چند مقطع شاهد برگزاری مناظرههای تلویزونی بودهایم، یک مقطع اوایل پیروزی انقلاب بود و مناظرههای معرفی که شهید بهشتی با کیانوری و دیگران داشت، پس از آن هم معمولا نزدیک به زمان انتخابات ریاست جمهوری شاهد برپایی مناظرههایی بین نمایندگان نامزدهها یا نامزدهای ریاست جمهوری بودهایم، تجربههایی را که طی این سالها در زمینه برگزاری مناظرههای تلویزونی داشتهایم را چطور ارزیابی میکنید؟
متاسفانه روند برگزاری مناظرهها آن استمراری را که باید، طی این سالها نداشته است. مشکل اصلی هم این است که مناظرهها خیلی گذرا اتفاق میافتند؛ یعنی در یک مقطعی برگزار میشوند و بعد از آن چند سال تعطیل میشوند و دیگر خبری از برپایی مناظره نمیشود.
در واقع به نظر میرسد که تا به حال استفاده ابزاری از برپایی مناظرهها صورت گرفته است و رسانهها دنبال این نبودهاند که مناظرهها را برای کشف حقیقت برگزار کنند و مردم را برای این کشف کمک کنند. اگر شما برگردید و به روند برپایی مناظرههای تلویزونی نگاه کنید، کاملا در مییابید که توجه به مناظره کاملا مقطعی است.
در سالهای اول انقلاب و در یک فضای باز نمایندههای حزب توده، چریکهای فدایی و سایر گروهها حضور داشتند. روحانیت هم تحت فشار برای پاسخگویی به برخی از مسائل بود، در چنین فضایی مناظرههایی که اشاره کردید، برگزار شد و نتیجه مثبتی هم داشت. ولی بعد از استقرار نیروهای خط امام شما دیگر هیچ اثری از مناظرهها نمیبینید، در حالی که مسائل جامعه محدود به مسائل سیاسی بین گروهها نمیشود و کاملا مسائل واقعی است. به عنوان مثال در طول هشت سالی که گذشت، دولت آقای احمدینژاد، منتقدان خیلی جدی در عرصه اقتصاد داشت، ولی چند تا مناظره در این زمینه برگزار شد. فقط یک مناظره بود که در آن آقای ستاریفر آمد و در بخش خبری ۲۲ و ۳۰ حضور یافت و چون ایشان دست برتر را پیدا کرد، این مناظره قطع شد.
یا مثلا در دورهای صدا و سیما یکسری مناظره سیاسی گذاشت، در آن مناظرهها هم آقای اطاعت آمد و چند کلمه حرف جدی زد، باز روند مناظرهها قطع شد. به همین دلیل من معتقدم که جریان مناطرهها در ایران آن استمرار لازم و کافی را نداشته، و هدفش هم حل معضلات یا مشکلات مقطعی بوده، مثلا در زمان انتخابات که نامزدها متعدند و میخواهیم انتخابات را گرم کنیم تامردم شرکت کنند، مناظرهها برگزار میشود.
اگر جریان برگزای مناظرهها مستمر باشد و هدف هم کمک به مردم برای کشف حقیقت و افزایش آگاهی باشد، مناظره میتواند خیلی امر خوب و اثر گذاری باشد. ولی تا به حال اینگونه نبوده و بیشتر شاهد استفاده مقطعی و خیلی پراکنده از این ظرفیت با اهداف سیاسی محدود بودهایم.
به نظر میرسد تمایل احزاب سیاسی برای برپایی مناظرههای مختلف زیاد است.
بله، فکر نمیکنم احزاب مشکلی داشته باشند، اما مساله اینجاست که احزاب رسانه ندارند، به نظرم احزاب از هر فرصتی استقبال میکنند تا مطالب خود را بیان کنند، مشکل در این زمینه مشکل احزاب نیست.
شاید یکی از دلایلی که باعث میشود زیاد در سیما شاهد برپایی مناظره نباشیم به افراد مناظره کننده برگردد. مثلا الان فردی مانند شهید بهشتی نداریم که بیاید با کیانوری مناظره کند و هم طرف بحث را قانع کند و هم مردم را، به نظر شما ما الان چنین افرادی را در جناحهای مختلف داریم؟
بله، اما باید محدویتها را برداریم، اگر محدودیتها را برداریم، به نظرم ظرفیتهای مختلفی در احزاب هست که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. الان چرا نباید از آقای خاتمی برای مناظرهدعوت شود، یا آقای هاشمی، آقای عبدالله نوری و دکتر معین نتوانند در مناظرهها شرکت کنند، وقتی افراد یکی یکی حذف میشوند، درنهایت میرسیم به همین وضعیتی که الان هست.
در واقع وقتی یک حاکمیتی تصمیم میگیرد که مردم از خطبههای نماز جمعه آقای هاشمی نتوانند استفاده کنند، از ربنای شجریان هم نتوانند استفاده کنند، از مدیریت مهندس زنگنه هم که نتوانند استفاده کنند، خب از دل چنین فضایی چیز خاصی بیرون نمیآید؛ چون ما سرمایههای خودمان را در زمینههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تحریم میکنیم.
شما سیر نمازجمعهها را از ابتدای پیروز انقلاب تا به امروز دنبال کنید، میبینید که ما نماز جمعه را با آقای طالقانی شروع کردیم، با آقای منتظری ادامه دادیم و رسیدیم به آقای خامنهای، اما الان آقای صدیقی و خاتمی در اینجایگاه هستند. من برای آقایان خیلی احترام قائل هستم، اما نه آقای خاتمی با آقای طالقانی قابل مقایسه است و نه آقای صدیقی با آقای خامنهای. قرار بود ما در این ۳۵ سال جریان تکاملی داشته باشیم، در واقع ما ۳۵ سال زمان گرفتیم که نخبگان جدیدی را تربیت کنیم. الان شخصیتی مثل شهید مطهری تربیت کردهایم؟ ما همین چند نفر بزرگان را داریم که یک روزی خدای ناکرده این بزرگان هم از بین ما خواهند رفت (چون عمر انسان محدود است و عمر حضرت نوح که نیست) وقتی خدای نکرده این بزرگان بروند ما چه کسانی را داریم. اینها اشتباهاتی است که صورت گرفته و ما متاسفانه خودمان را محروم کردهایم، وقتی خودمان را محروم کنیم، طبیعتا نمیتوانیم جلو برویم.
سال ۸۴ مطرح شد که نمایندههای کاندیداها قرار است با هم در سیما مناظره برگزار کنند، یک سری مناظره در مرحله اول داشتیم، اما اوج مناظرهها در مرحله دوم بود که فضا دو قطبی شده بود. شما آن موقع از حامیان اقای هاشمی بودید، و یکی از افراد اصلی آن جناح محسوب میشدید. ما روی صحنه مناظرهها رادیدیم، اما شاهد پشت صحنه مناظرهها نبودیم، چگونه به این ترکیب برای مناظرهها رسیدید؟ اصلا از ترکیب طرف مقابل هم خبرداشتید که چه کسانی روبروی شما مینشینند؟
من اطلاعی از کم و کیف مناظره تا زمانی که به صدا و سیما رفتم، نداشتم. صبح رفته بودم سیستان و بلوچستان برای سخنرانی، تا غروب هم سخنرانی داشتم، شب برگشتم تهران، حدود ساعت ۹و نیم شب بود که آقای محمد هاشمی تماس گرفتند و گفتند شما میتوانید امشب بروید صدا و سیما برای مناظره، من هم گفتم که آمادهام و میروم. البته تلویزون هم خیلی دیر به ستاد آقای هاشمی اطلاع داده بود، یعنی همان روز گفته بودند که قرار است، امشب مناظرهای بین نمایندگان دو طرف برگزار شود. آقای کلهر را هم برای اولین بار در همین مناظره دیدم.
صحبتهای ایشان و مواضعشان را هم در زمان انتخابات دنبال نکرده بودید؟
نه، در آن ایام سر من به اندازهای شلوغ بود که فرصت این کار را نداشتم، در واقع مدام در حال سفر به شهرهای مختلف بودم. مطالبی هم که میخواستیم، بگوئیم خیلی روشن بود و نیازی به تامل نداشت، برداشت ما هم این نبود. در آن مرحله از انتخابات، به صورت طبیعی و سالم، مشخص بود که از هر دو نفر ایرانی، یک نفر تفاوتهای بین آقای هاشمی و آقای احمدینژاد را میداند، من خودم نمیتوانستم فکر کنم که ممکن است این تفاوت فاحش دیده نشود.
ما همیشه در ستاد آقای هاشمی این بحث را داشتیم که در بین کاندیداهای مطرح، آقای احمدینژاد، مناسبترین فرد است که در مرحله دوم با آقای هاشمی رقابت کند، برداشت ما این نبود که نتیجه چنین باشد. به همین خاطر، خیلی با اعتماد وارد شدیم و مسائل هم از نظر ما روشن بود. هم من و هم آقای کلهر در طول مناظره، هرکدام حرفهای خودمان را میزدیم، اصلا خیلی پاسخ همدیگر را نمیدادیم. از طریق فرصتی که تلویزیون ایجاد کرده بود، ما با مخاطبان خودمان حرف میزدیم و آنها هم با مخاطبان خودشان.
حسین مرعشی در مناظره بعدی بین آقای نوبخت و اقای خوش چهره اما این وضعیت نبود و ما شاهد یک جدال واقعی بودیم.
بله آن مناظره جدلی بود، ولی ما باهم خیلی با احترام برخورد کردیم.
البته خیلیها هم معتقدند که مناظره شما و مناظره آقای نوبخت باعث مظلوم نمایی طرف مقابل شد.
ببینید، از لحظهای که مناظره من تمام شد و آمدم بیرون از همان دم در (که یک عده از دوستان ما و کارمندان صدا و سیما بودند) همه شروع کردند به تجلیل کردن، بعد هم تلفن من لاینقطع زنگ خورد و همه هم تعریف میکردند که چه مناظره خوبی بود و... اما از لحظهای که اعلام شد آقای احمدینژاد، رئیس جمهورشدهاند، تماسها معکوس شد، همه میگفتند آقا این مناظره شما خیلی بد بود و مشکل داشت. من هم در پاسخ میگفتم که چه چیز این مناظره بود یا من چه چیز بدی را درمناظره عنوان کردم. میگفتند؛ شما گفتید قیافه آقای احمدینژاد به درد ریاست جمهوری نمیخورد. این را من نگفتم، آقای کلهر بدون اینکه موضوع مرتبت با بحث باشد در جایی از مناظره گفت که یک عده گفتهاند، قیافه آقای احمدینژاد به درد ریاست جمهوری نمیخورد؟، آقای احمدینژاد هم جواب دادهاند قیافهام به درد نوکری مردم هم نمیخورد. من هم حرفی نزدم. به دوستان منتقد هم میگفتم، من که چیزی نگفتم و چکار باید میکردم در آن لحظه، دوستان هم معتقد بودند شما لبخندهایی که میزدید، معنی دار بود. خب اگر اخم میکردیم که میگفتند چه آدم اخمویی است لبخند هم که زدیم، خب اینجور.
در بخشی از سخنانتان گفتید که تصور ستاد آقای هاشمی در سال ۸۴ این بود که به دلیل فاصله و تفاوت بسیار زیاد میان وی و احمدینژاد، حتما هاشمی پیروز خواهد شد. این «خود پیروز پنداری» با تصور دیگر ستادهای انتخاباتی آن دوره که هر نامزدی میپنداشت چنانچه با هاشمی به مرحله دوم برسد، قطعا پیروز خواهد بود، چه نسبتی دارد؟ و چرا متوجه تفاوت تبلیغات این دو نامزد نبودید که کارناوالهای شادی در نیاوران و پاسداران برای آقای هاشمی چه ضد تبلیغی بود و دست نوشتههای مقوایی بر وانتهای سبزی فروش در جنوب شهر چه تبلیغ رای آوری برای آقای احمدینژاد بود؟
ما در آن انتخابات به یک نکتهای کمتر توجه کردیم و آن این بود که وقتی همه کاندیداها رقیب اصلی خودشان را هاشمی در آن مقطع میدانستند چه همافزاییای را در مخالفت با هاشمی ایجاد میکند. این موضوع را بگذارید در کنار نقش گسترده و ویرانگر نهادهای مداخلهگر در پخش میلیونی شب نامهها علیه آقای هاشمی. ما در آن سال، این دو موضوع و هم افزایی این مجموعه را کمتر حساب کرده بودیم.
یعنی اصلا برآوردی از شکست آقای هاشمی نداشتید؟
به شرط سلامت فضای انتخابات نه. در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴، آقای هاشمی قصد انصراف داشت. اما مسئولان نظام پیام فرستاده و قول دادند که فضا فضای سالمی برای مرحله دوم خواهد بود. خیلیها از جمله آقای هاشمی هم این را پذیرفتند ولی باز هم تخریبها و شبنامهها علیه آقای هاشمی ادامه یافت.
پس از آن انتخابات مجلس خبرگان، به عنوان نخستین انتخابات بعد از ریاست جمهوری نهم، برگزار شد و همانطور که میدانید در آن انتخابات آقای هاشمی با فاصله ۸۰۰ هزار رای در تهران، اول شد. در انتخابات خبرگان، تقریبا همه دغدغهها نسبت به تخریب علیه آقای هاشمی رفع شد. چون آقای هاشمی حاضر نبود بدون رفع آن دغدغهها وارد عرصه شود.
مقایسه انتخابات خبرگان با انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ نشان میدهد که «بود و نبود تخریبهای سامان یافته» چه تاثیری در نتایج انتخابات دارد.
شما در صحبتهایتان گفتید که در ستاد آقای هاشمی عقیده بر این بود که آمدن آقای احمدینژاد به مرحله دوم، به نفع ایشان است. اما ما یادمان هست که برخی از تحلیل گران از جمله آقای عبدی همان زمان در تحلیلهای خود این خطر را برای آقای هاشمی گوشزد کرده بودند، آنها عقیده داشتند که رفتن آقای هاشمی به دور دوم به نفع ایشان نیست. برخی هم معتقد بودند که در دور دوم آقای هاشمی نماینده نظام میشوند و طرف مقابل میتواند خودش را به عنوان اپوزیسون جا بزند و مشکلات را به گردن آقای هاشمی بیندازد و آقای هاشمی هم معمولا در این بحثها وقتی پای نظام وسط میآید، خودشان را فراموش میکنند. از طرف دیگر شما وقتی با این اطمینان وارد مناظره میشوید، این اعتماد به نفس شما باعث میشود که ناخودآگاه طرف مقابل در موضع مظلوم نمایی قرار بگیرد؟
ما هیچ چیز را نمیخواستیم مصنوعی ارائه کنیم، آقای هاشمی یک واقعیت بود، یک تجربه طولانی و یک کارکرد در انقلاب داشت. مخالفان جدی هم در هر دو جناح داشتند، هیچکدام از اینها قابل کتمان نبود. ما به دنبال معرفی کردن همان چیزی بودیم که آقای هاشمی بود. دنبال این نبودیم که اداهای مخصوصی در بیاوریم که حالا یک عده برای رای رای دادن به آقای هاشمی تحت تاثیر قرار بگیرند. من هم در همان چارچوب سعی کردم مناظره را انجام بدهم و واقعیت آقای هاشمی را همانطور که هست، بیان کنم.
من خیلی دلم میخواهد که الان صدا و سیما مردانگی کند و یکبار دیگر این مناظره را پخش کند. من در مناظره به صورت روشن دارم میگویم که اینجا ایران است، مملکتی با ۲هزاو پانصد سال سابقه حکومت متمرکز که ما آن را پشت سرمان داریم. شما دارید رئیس جمهور ایران را انتخاب میکنید، بهشان این مسئولیت نگاه کنید و ببینید که چه کسی را داریم برای این کار انتخاب میکنیم، من یک مثالی را زدم و گفتم که افراد ممکن است مفید باشند، اما غیر از مفید بودن، مدیر بودن و لایق بودن، باید جا افتادگی و شیخوخیت لازم را هم داشته باشند.
درواقع یک نفر باید رئیس جمهور شود که بزرگان ایران بیایند و کنار او بایستند، من آنجا این مساله را باز کردم و گفتم که کشوربا فقر اداره نمیشود، یک جمع وسیعی از وزیر و مدیران مختلف هستند که نمیتوانند با هر شخصی کار کنند. آقای کلهر پرسیدند، مثلا چه کسی کار نمیکند؟ من آقای دکتر روحانی را مثال زدم و گفتم ما الان مهمترین مسالهای که روی این میز داریم، مساله هستهای است، و آقای دکتر روحانی آدم منخصر به فردی است که میتواند این مساله را مدیریت کند، ایشان گفتند یعنی آقای روحانی با آقای احمدینژاد کار نمیکنند، من گفتم کاملا مشخص است که با آقای احمدینژاد کار نمیکنند، آقای کلهر گفتند که نخیر کار میکنند. من باز گفتم آقای روحانی برای خودشان شانی قائل هستند و نمیآیند شاگرد آقای احمدینژاد شوند.
موضوع آنقدر سنگین بود که ایشان، نمیتوانست بگوید که یک نفر دیگر را میگذاریم، بعد هم دیدیم که آقای روحانی کار نکرد و چه اتفاقی برای کشور افتاد. من به خاطر همین مسائل هست که میگویم این مناظره هنوز هم قابل پخش است. این گفته هم به خاطر مسائل شخصی نیست که من بگویم دید من چی گفتم و ایشان چی گفت، من هدفم این است که از مجموعهٔ بحثها درس بگیریم.
الان اگر صدا و سیما میآمد و این مناظره را پخش میکرد و در معرض نقد من و آقای کلهر یا افراد دیگری قرار میداد، آن وقت ما میتوانستیم تحلیل کنیم و ببینیم چه اتفاقاتی بعد از آن، افتادهاست. این برای درس گرفتن به نظرم خیلی مفید است؛ چه برای کسانی که در حاکمیت بودند و چه برای مردم. ما باید به خسارتهای چند صد میلیاردی این اشتباه هم نگاه کنیم. مثلا ببینیم برای همین نانی که قرار بود با نان خورش نفت غنیتر شود، چه اتفاقی افتاده است.
من در موضعی نیستم که بخواهم حالا (که دوره آقای احمدینژاد تمام شده و به سلامتی دارند میروند که به زندگیشان برسند) بگویم؛ دیدید ما گفتیم. این کشمکش نیست، برههای از تاریخ است که هزینههایی را برای مملکت داشته، حالا اگر ما از همین دوره درس بگیریم اشکالی ندارد. شما هزینههایی را میدهی، درسی از آن میگیری و میفهمی که نباید این کار را تکرار کنی، این خیلی خوب است، اما اگر هم هزینه کنی و هم درس نگیری این دیگر زیان مضاعف است.
میشود از این بحث این نتیجه را گرفت که نه تنها مناظره شما بلکه مناظرههای دیگر را هم میشود مجددا پخش کرد و صدا و سیما میتواند این هنر را داشته باشد که از این مناظرهها برای نقد مدیریت اجرایی کشور هم استفاده کند، یعنی مثلا اگر در مناظرهای نامزد پیروز صحبتهایی در مورد انتخاب مدیران داشته چند ماه پس از تثبیت کابینه همان بخشها را پخش کند و مقایسه کند آن را با وضعیت موجود یا مثلا در زمان شما مباحثی که مطرح میکردید، الان با پخش مجدد مورد بحث قرار بگیرد تا مشخص شود که نمود تحلیلهای شما و مباحث آقای کلهر در جامعه چیست؟
بله، قطعا همین طور است.
حسین مرعشی حالا پس از ۸ سال میشود گفت شما نماینده وفاداری به جریانی بودید که رفتید و در تلویزیون از آن دفاع کردید، اما به نظر میرسد کسانی که مقابل شماها قرار گرفتند، مواضعشان طی سالهای بعد تغییر کرد.
بله آقای کلهر در سالهای میانی دولت آقای احمدینژاد حاضر نبود از ایشان دفاع کند، من خیلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که در طول این هشت سال یک لحظه از انتقاد از آقای احمدینژاد (خدای نکرده نه از سر کینه توزی یا لجاجت، بلکه از سر اظهار نظر کارشناسی) رها نکردم.
یادم هست یک زمانی آقای زادسر نماینده اسبق جیرفت (که همیشه رقیب ما بود ما در جناحهای مقابل) یک روز در هواپیما به من نصیحت برادرانهای کرد، گفت: «چرا شما اینقدر به آقای احمدینژاد انتقاد میکنید.» من گفتم: «چه اشکالی دارد؟ آقای احمدینژاد که مقام قدسی نیست، یک مقام عرفی و منتخب مردم است و میشود از ایشان انتقاد کرد.» گفتند: «اشکال در این است که چون مقام رهبری از ایشان حمایت میکنند، ممکن است از انتقاد شما این تلقی بشود که مخالفت با رهبری است.» من گفتم: «شما واقعا اینگونه فکر میکنید؟ به نظرم این گفته صحیح نیست، آقای احمدینژاد اگر خیالش از بابت ما راحت شود و ما ول کنیم نقد عملکرد ایشان را، متوقف نمیشوند و در مقابل رهبری هم قرار میگیرند. بگذارید ما با ایشان مشغول باشیم و سر گرمشان کنیم.» گفت: «یعنی به نظر شما اینگونه است. گفتم: «حتما.» گفت: «چرا؟» بعد من برای ایشان چند مثال زدم و استدلال کردم.
گفتم، ببینید اولا ما باید یاد بگیریم که برآورد آینده را با تحلیل گذشته انجام دهیم. شما اگر بخواهید تحلیلتان از آینده و پیشبینی آن، واقعی باشد، نمیتوانید گذشته را در نظر نگیرید. مثلا همین حالا در مورد آقای روحانی باید ببینید که ایشان در گذشته چه تدابیری داشته و چه موفقیتهایی به دست آورده و آینده را بر اساس آن حدس بزنید و بر آورد میکنید. من آن موقع د رهواپیما به آقای زاد سر گفتم، ببینید آقای احمدینژاد در دولت آقای هاشمی فرماندار بوده و بعد در دولت ایشان استاندار شده، خب یک شاگرد میتواند رقیب استاد و مربی خودش هم بشود و هیچ اشکالی هم ندارد، انتقادی هم بر آن وارد نیست. آقای احمدینژاد میتوانست بعد از اینکه زمانی استاندار آقای هاشمی بوده، رقیب ایشان هم بشود، حتی میتوانست برنامههای اجرایی قویتر از آقای هاشمی هم بدهد و در انتخابات برنده هم بشود. اما دلیل نداشت که توهین بکند، فحاشی یا بیادبی بکند. کسی که در گذشته یکبار با مربی و بزرگتر خودش چنین رفتاری را کرده در آینده هم همین کار را میکند. بعد مثال دیگری زدم، در مورد زمانی که آقای احمدینژاد شهردار تهران بود و آقای خاتمی رئیس جمهور ایران. آن موقع اگر خاطرتان باشد، یک بارندگی صورت گرفت و ترافیک شد تهران. مردم هم نتوانستند به زندگیشان برسند، آقای خاتمی آمدند، بزرگواری کردند و گفتند که من از مردم عذرخواهی میکنم. آن موقع آقای احمدینژاد میتوانست بیاید بگوید، نه جناب آقای خاتمی، من از شما سپاسگزارم، ولی من باید عذرخواهی بکنم. من شهردار بودم. اما ایشان آمد گفت شما چکارهاید که عذرخواهی میکنید؟ این جمله را خطاب به رئیس جمهور مملکت گفتند، یک زمانی هست شهردار یک پروژهای را موفق پیش برده و رئیس جمهور میآید آن را به نام خودش تمام میکند، خب آن موقع میشود، حرفی زد، اما یک کاری که اینجا خراب جلو رفته و رئیس جمهور هم بابت آن عذر خواهی کرده، در مقابلش چه نیازی به این حرف هست.
من یک مثال دیگری را هم زدم و گفتم در زمانی که آقای خاتمی رای آورده بودند رئیس جمهور منتخب شده بودند (مثل همین ایام که آقای روحانی رئیس جمهور منتخب هستند) یک زلزلهای در اردبیل شد، دفتر آقای هاشمی از آقای خاتمی خواهش کردند که به عنوان رئیس جمهور منتخب به دیدار زلزله زدگان بروند. قرار شد آقای خاتمی به صورت رسمی، قبل از ریاست جمهوری به این سفر بروند. به آقای احمدینژاد هم این موضوع ابلاغ شد که بروند از آقای خاتمی استقبال کنند، اما ایشان در استانداری نشستند و به استقبال آقای خاتمی نرفتند، بعد هم اعلام کردند که آقای خاتمی الان در مملکت کارهای نیستند و رئیس جمهور منتخب هستند. خب کسی که در گذشته این گونه با مسائل برخورد میکرده، چنین برخوردی را با بزگترهای مملکت داشته، معلوم است در اولین فرصتی که پیدا کند و زمینه فراهم شود در مقابل دیگر بزرگان مملکت هم قرار میگیرد.
آن روزی هم که این خصوصیت سر قضایای آقای مشایی و اینها علنی شد، به آقای زادسر زنگ زدم و گفتم: «آقای زادسر دیدید؟» گفت: «بله.»
در آن مقطع طرف مقابل شما کوشش داشت خودش را نماینده جریانی نشان دهد که میآید و به گونهای مملکت را اداره میکند که از اول انقلاب تا کنون به این شکل مدیریت نشده، در مناظره هم آقای کلهر گفتند که به هوای تازه نیاز داریم. آن موقع شما گفتید که هوای تازه باید باشد اما نباید مسوم باشد. خاطرتان هست؟
بله، من همین جمله را گفتم. فکر میکنم الان بعد از گذشت این زمان ما باید این درس را بگیریم که هیچ ادعایی را بدون سند نپذیریم. یعنی هر کس آمد و ادعایی را مطرح کرد، از او مرجع بخواهیم و بپرسیم سند حرف شما کجاست؟ مثلا اگر کسی آمد ادعا کرد که میتواند وزنه ۲۵۰ کیلویی بزند، باید از او پرسید که شما تا به حال وزنههای ۲۴۰، ۲۰۰ یا اصلا ۱۰۰ کیلویی را زدهاید که ادعا میکنید، میتوانید وزنه ۲۵۰ کیلویی بزنید. یا یک نفر بیاید بگوید میتواند وزارت جهاد و کشاورزی را متحول کند. خب دستش درد نکند، اما قبلا چکار کرده؟ آن کاری را که قبلا انجام داده بگذارید روی میز ارزیابی کنید.
الان اگر شما بخواهید ساختمانی دوهزارمتری بسازید و یک نفر بیاید اداعا کند که میتواند آن را به بهترین شکل بسازد، از او نمیپرسید شما قبلا ساختمان ۱۰۰ متری ساختهاید. ما به هرحال باید سابقه بخواهیم از این افراد. مثلا اگر حسین مرعشی آمد و ادعا کردکه میتواند زمین را به زمان بدوزد، باید از او بپرسند، تو ۸ سال استاندار کرمان بودی، چه کاری انجام دادی؟ آقای احمدینژاد ۴ سال استاندار اردبیل بوده، باید از ایشان میپرسیدند شما در اردبیل منشاءچه تحولی بودید؟ ۳ سال شهرداد تهران بودید، در این سه سال چکار کردید؟ ما باید یاد بگیریم اگر کسی ادعایی کرد، قبول نکنیم، از او سند بخواهیم، اگر مثلا فردی وزنه ۱۰۰ کیلویی زده بود، بپذیریم که میتواند انشاء الله وزنه ۲۵۰ کیلویی هم بزند، اما اگر کسی بود که نمیتوانست وزنه را بلند کند، شما از او میپذیرید وزنه ۲۵۰ کیلویی بزند، این تجربه خیلی تجربه مهمی بود.
در مورد برنامه و یا صحبتهای افراد هم باید این رویکرد را داشته باشیم. با فرمان اقتصاد درست نمیشود، با فرمان رفاه ایجاد نمیشود. مثلا وقتی رئی جمهور میآید و میگوید که تحریمها کاغذ پاره است، باید بپرسیم با چه سندی این حرفها را میزنید، ما در تاریخ بعد از جنگ جهانی و شکل گیری سارمان ملل ندیدهایم که قدرتهای اصلی آمده باشند پای کار کشوری، و پرونده آن کشور را برده باشند سازمان ملل و نتیجه خوشایندی از آن بیرون آمده باشد. به هرحال آنها پروندهای را نمیبرند سازمان ملل که خودشان در آن شکست بخورند و وجه خودشان را مخدوش کنند. آقای خاتمی و آقای روحانی چرا میگفتند که پرونده ما نباید برود سازمان ملل، چون میدانستند که عاقبت خوبی ندارد. چون تجربه تاریخی بعد از جنگ جهانی دوم این را نشان داده بود. پس ما باید این مساله را لخاظ کنیم و حواسمان باشد که هر کس ادعایی کرد از او مدرک بخواهیم.