۲۶ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۰
کد خبر: 2249

احمد مسجد جامعی

امیرکبیر و توسعه علمی

نواب حیدر میرزا سیزده سال قبل از این برای تعلیم در مدرسه
مبارکه دارالفنون آمده، چند سالی درس‌های مقدماتی را از قرار دستورالعمل
کلیه مدرسه با کمال سعی مواظبت نموده و در تمام حساب و هندسه و جبر و
مقابله و جغرافیا امتحان‌ها داده، به خوبی از عهده آن برآمده است… و موجب
تحسین و تمجید شده و اکنون از عهده تفهیم و تفهم و تحریر و تکلم و ترجمه
کتب علمیه بر می‌آید… در ذیل این گواهینامه دکتر طولوزان پزشک مشهور آن
زمان و طبیب مخصوص دربار به دو زبان فرانسه و فارسی نوشته است: من این طبیب
جوان را امتحان کردم و بسیار خوشنودم از اینکه در هر باب مطابق نوشته،
همکاران خود را تصدیق می‌نمایم در طهران سنه ۲۹ مارس ۱۸۸۱ نوشته شد. این
گواهینامه نخستین فارغ‌التحصیل آموزش عالی کشور است که موفق به کسب مدرک
طبابت شده است.

در مورد این گواهینامه، که در دو صفحه قطع  کوچک و با مرکب مشکی و خط خوش نستعلیق نوشته شده، چند نکته وجود دارد.

نخست آنکه بر همه شاگردان دارالفنون لازم بود به زبان‌های
فارسی و عربی و شاید ترکی آزموده شده باشند و علاوه بر آن حتی شاگردان رشته
طبابت از عمده درس‌های حساب، هندسه، جبر و مقابله و جغرافیا به خوبی
برآیند؛ همچنین هر شاگرد موظف بود از زبان‌های انگلیسی،‌ فرانسه، آلمانی یا
روسی یکی را یاد بگیرد تا توان بهره‌گیری و ترجمه کتب علمیه را داشته
باشد. هر چند در فضای آن روزگار، تمایل بیشتر شاگردان به زبان فرانسه بود.
چنانچه اساتید خارجی رشته طبابت با این زبان صحبت می‌کردند و شاگردها برای
ادامه تحصیل به فرانسه می‌رفتند.

به هر حال پرداختن به دروس عمومی از اهمیت برخوردار بود و در
کنار آن آموزش‌های تخصصی آغاز می‌شد. امّا طی این دوره‌ها برای همه شاگردان
یکسان نبود، اینکه چرا حیدرمیرزا مدت سیزده سال شاگرد مدرسه بوده است چند
احتمال دارد؛ نخست آنکه روال نظام تحصیلی در دوره‌های اول دارالفنون مشخص
نبود؛ شاید شاگردهای این مقاطع مدت زمان بیشتری برای فراغت از تحصیل
گذرانده باشند. فرض دیگر این است که رشته طبابت دوره‌ای طولانی‌تر از سایر
رشته‌ها داشته است؛ همچنانکه امروز هم وضع آموزش پزشکی همین‌گونه است و
بالاخره می‌توان از فرض سومی هم سخن گفت که به هر دو دلیل پیشین رشته طبابت
برای شاگردان دوره نخست طولانی‌تر از دوره‌های بعدی بوده باشد.

امّا فرض دیگر این است که حیدرمیرزا در واقع یکسال بیشتر از
آنچه در گواهینامه آمده است، شاگرد دارالفنون بوده باشد. بنابر نقل روزنامه
«وقایع اتفاقیه» در روز یکشنبه ۵ ربیع‌الاول ۱۲۶۸ هجری قمری دارالفنون با
حضور ناصرالدین شاه قاجار و در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری رسماً
راه‌اندازی شد. سیزده روز بعد بانی مدرسه – میرزا تقی‌خان امیرکبیر- در
حمام فین کاشان به قتل رسید.

امّا اسناد دیگری هم به خط میرزاتقی‌خان در مجموعه مراسلات
کتابخانه سلطنتی از جمله درباره  برافراشتن بیرق ایران بر سردر مدرسه شاهی
وجود دارد که نشان می‌دهد آنجا از یکسال قبل، یعنی در سال ۱۲۶۷، در زمان
صدارت امیر برقرار بوده و در آن درس و بحث رونق داشته است. به قول خان ملک
ساسانی معلوم نیست که چرا «مرحوم رضاقلی خان هدایت که خود از بدو تأسیس
مدرسه دارالفنون دست‌اندرکار بود و ۱۸ سال ریاست مدرسه را برعهده داشت…
چطور راضی شده که افتتاح مدرسه را به زمان صدارت میرزا آقاخان نسبت دهد.»

تلاش
برای حذف نام امیر از تاریخ و عرصه علم به این مورد خلاصه نمی‌شود؛ مدرسه
دیگری از او برجاست که در حوزه علوم دینی فعال است و در خیابان خیام، در
ورودی غربی بازار تهران قرار دارد. این مدرسه توسط شیخ‌عبدالحسین تهرانی و
از ثلث مال امیر ساخته شد و قرار بود بر همان نام خوانده شود. اما میرزا
آقاخان نوری موجب شد که متولی مدرسه از آن اسم صرف‌نظر کند و برای پیشگیری
از گذاشتن نام صدراعظم وقت بر آنجا، نام خود را برآن بگذارد: «مدرسه شیخ
عبدالحسین»

البته دکتر پولاک، که دو روز بعد از برکناری امیر به ایران
آمد، و به مدت ۱۰ سال معلم طب و جراحی و کحالی در دارالفنون بود گفته است
قرار بود بخشی از اموال امیر صرف ایجاد بیمارستانی شود که به جای آن
مدرسه‌ای برای طلاب ساخته شد. هر چند او نیز تأیید می‌کند که صدراعظم وقت
با هر پیشرفتی، به خصوص که یه دست سلف او شروع شده باشد، سر مخالفت داشت.
به هر حال براساس شواهد ذکر شده، مدرسه قبل از افتتاح شاهانه، در زمان
صدارت امیر برقرار بوده است. حال اگر حیدرمیرزا در همان سال ۱۲۶۷ هـ.ق.
وارد مدرسه شده و درس‌های عمومی را آغاز کرده باشد مدت تحصیلی او چهارده
سال است.

این که همزمان با آغاز به کار مدرسه در دوره آقاخان نوری چند
شاگرد بوده‌اند، تفاوت در آرا گزارشگران است. شاید این تفاوت ناشی از
افزوده‌شدن پی‌درپی به شاگردان باشد، شاید ریشه این تفاوت مربوط به گروهی
از شاگردانی است که از زمان امیر در آنجا بودند. بنا به نقل آدمیت، که با
اسناد و جزئیات بیشتری به شرح ماوقع پرداخته است، تعداد شاگردان ۱۱۴ نفر
بوده‌اند. این عدد در تاریخ تهران سابقه‌دار است و از همان آغاز تبدیل
روستای قدیم به شهر با آن سروکار داشته‌ایم. زمانی که شاه طهماسب صفوی
دستور داد دور تهران حصاری بکشند، برای آن ۱۱۴ برج و بارو، به تعداد
سوره‌های قرآن پیش‌بینی کردند و در هرکدام از آنها سوره‌ای نهادند. به هر
حال از بین این شاگردان، بیست نفر به رشته طبابت آمده بودند. اینکه ترکیب
درس‌ها و معلم‌های مکتب‌خانه شاهی چگونه بوده است قابل تأمل است. در
دارالفنون، تجارب و معارف پیشین در کنار دانش جدید قرار داشت. از این رو با
سه گروه از اساتید روبه‌رو بودیم؛ نخست اساتید ایرانی بودند که بر علوم
پیشین آگاهی داشتند، گروهی هم از دانش‌آموختگان خارج کشور بودند و گروه سوم
را معلمان خارجی تشکیل می‌دادند. آنها از کشورهایی انتخاب می‌شدند که در
ایران منافعی نداشته باشند و درآغاز برای هر کدام‌شان مترجمی پیش‌بینی شده
بود، هر چند بعدها با شاگردانی مواجه می‌شدند که به زبان آنها آشنا بودند و
بعضی از معلمان نیز به مرور زبان فارسی را می‌آموختند. مثلاً میرزا
ابوالقاسم حکیم‌باشی و میرزا احمد حکیم باشی کاشانی از استادان طب کهن
بودند. دکتر پولاک استاد طب و جراحی و کحالی و مسیوفوکاتی استاد علوم طبیعی
و دواسازی بودند. دو نفر دیگر را می‌توان از پزشکان دوره انتقال خواند؛
میرزا رضا دکتر که در اروپا تحصیل کرده بود و میرزا علی دکتر همدانی که
دانش‌آموخته در پاریس و هر دو معلم طب بودند. در دارالفنون کتابخانه‌ای هم
وجود داشت. یک جهانگرد بلژیکی (ارنست اورسل. ۱۲۹۹ هـ.ق) در سفرنامه معروفش
از مدرسه شاه گزارشی می‌دهد و در آن به کتابخانه‌ای با تعداد نسبتاً زیادی
از کتاب‌های اروپایی اشاره می‌کند. خرید کتاب‌های خارجی هم امکان‌پذیر بود و
برخی از خارجی‌های مقیم تهران در کار کتاب فروشی هم بوده‌اند. مثلاً
بارنه‌ئو که معلم زبان فرانسه بود، جسدش را به دارالفنون فروخت تا پس از
مرگش تحویل کلاس طب شود و بهای آن را به سرمایه کتاب فروشی‌اش افزود.

در دارالفنون آزمایشگاه‌هایی هم برای فهم بهتر دانش تجربی
وجود داشت. مثلاً یک اتاق مخصوص که جای اسکلت کامل انسان بود و شاگردان با
توجه به آن درس استخوان‌بندی را می‌آموختند. اما در کلاس‌های آموزش پزشکی
از تشریح بدن خودداری می‌کردند. در سال ۱۲۷۰ ق. یکی از معلمان خارجی مدرسه
دارالفنون به ناگهان درگذشت و چون علت مرگش مشکوک بود، به منظور روشن شدن
آن، دکتر پولاک معلم جراحی، با حضور شاگردانش او را کالبدشکافی کرد و این
نخستین تشریح بدن در تاریخ پزشکی ایران است.

یکسال پیش از آن، در نهم ربیع‌الاول ۱۲۶۹ ق. اولین عمل جراحی
در ایران توسط پولاک و با همکاری طبیب سفارت روس روی بیماری که مبتلا به
سنگ مثانه بود، انجام شد. بعدها، بعضی از شاگردان پولاک مثلاً میرزا
عبدالعلی نامی در این رشته چنان پیشرفتی داشت که برای معالجه بیماران به
دیگر مناطق کشور فرستاده می‌شد: «وی به کرات از عهده عمل سنگ مثانه و سایر
جراحی‌های خطرناک به خوبی برآمده است.»

در سال ۱۲۷۰ ق. (آوریل ۱۸۵۴ م.)دکتر ادوارد پولاک نمساوی
(اتریش) نخستین کتاب تشریح را در ایران نوشت و در مطبعه دارالفنون به عنوان
اولین کتاب آنجا به چاپ رسانید. این کتاب به خط نسخ و چاپ سنگی بود و در
آن تصاویری از بدن انسان آمده بود و کار چاپ آن در تاریخ ۲۵ رجب ۱۲۷۰ هـ.ق.
تمام شد.

چند سال بعد پولاک کتاب دیگری با نام رساله جراحی و کحالی
نوشت که در ۱۲۷۴ ق. (ماه می ۱۸۵۷ م.) انتشار یافت. این کتاب نیز چاپ سنگی
بوده ولی به خط تعلیق است. نکته مهم آن که کتاب‌های  مذکور اصلاً به زبان
فارسی نگاشته شده است. در این جا باید به دشواری کار او توجه کرد؛ زیرا او
یک خارجی است و توانست کتابی را به زبانی دیگر تألیف کند که در آن
اصطلاحاتی برای آن علم، که جدید هم هست، وجود ندارد. وجه دیگر ارزش این
کار، بهره‌گیری او از اطلاعات و منابع طب کهن مرسوم در ایران آن روزگار
است. پولاک می‌گوید به منظور آموختن زبان فارسی به صورتی اساسی به خواندن
آثار طبّی موجود پرداختم و این کار به من توانایی داد که خود به تألیف
کتاب‌هایی درسی در زمینه تشریح و جراحی به زبان مردم این سرزمین همت گمارم؛
اهمیت دیگر این کتاب آن است که در سمت و سوی بومی‌ساختن دانش‌پزشکی جدید
قدم برداشته است. پولاک برای تألیف این کتاب از تجربه یکصد و پنجاه و هفت
بار جراحی و ده‌ها عمل چشم در تهران برای یافتن معادل‌ها از شاگردانش به
ویژه میرزا محمدحسین افشار کمک گرفت. او ده‌ها نفر را تربیت کرد و مطالعات
علمی این رشته را قدمی به پیش‌‌برد؛ یکی از شاگردان او به نام میرزا حسین
در دانشکده طب پاریس رساله‌ای نوشت و آن را به استادش دکتر پولاک تقدیم
کرد. میرزا حسین فرزند میرزا احد طیب افشار بوده و برخی منابع او را نخستین
شاگرد دارالفنون می‌دانند که درخارج از ایران موفق به کسب دکترا شد. موضوع
رساله میرزا حسین «درباره معالجه تب نوبه به کمک اسید آرسنیک بر مبنای
تجربیات مکتسبه در بیمارستان تهران» بود؛ نکته مهم آن است که این شاگرد،
تجربه‌های بیمارستان تهران را جمع‌آوری نموده و مبنای نظریه پزشکی خود قرار
می‌دهد؛ اما پولاک به نکته دیگری، که در جامعه علمی اروپا بازتاب داشته،‌
تأکید می‌کند. او می‌گوید: میرزا حسین این طرز معالجه را درباره شخص خود
آزموده و مطالعه کرده است.  پولاک در مورد دو تن دیگر از شاگردان اعزامی به
پاریس که جزء نخستین گروه برای تخصص کامل بودند ادامه می‌دهد هنگامی‌که در
پاریس بودم، پروفسورها از هیچ تمجیدی در مورد آنها خودداری نمی‌ورزیدند.

حالا که سخن به تجربیات علمی بیمارستان تهران رسید، خوب است
مروری بر شکل‌گیری آن داشته باشیم. واقعیت آن است که بیمارستانی با این نام
در تهران آن روز نبود. گزارش‌های تاریخی می‌گوید همزمان با احداث
دارالفنون، ضرورت وجود مریض‌خانه، در ذهن امیر شکل گرفت. بنا به نقل‌های
گوناگون برنامه‌ریزی و احداث بیمارستان همزمان با بنای دارالفنون است و هر
دوی آنها در سال ۱۲۶۸ ق. و با فاصله کمتر از یک ماه بازگشایی شدند؛ با این
تفاوت که در افتتاح مدرسه شاهی، امیر در تبعید و در آغاز به کار بیمارستان
احتمالاً کشته شده بود. اعتمادالسلطنه انشا و احداث مریض‌خانه در
دارالخلافه را در سنه ۱۲۶۸ هـ. ق. می‌داند. دکتر پولاک نیز از بیمارستان
قشون نام می‌برد که سه سال پس از اقامت او در تهران و با پیگیری و طراحی
وی، برای سربازان بیمار ساخته شد. ورود پولاک به تهران، تقریباً همزمان با
آغاز کار رسمی دارالفنون است و راه‌اندازی بیمارستانی در سه سال بعد به دو
معنا می‌تواند باشد. نخست شکل‌گیری بیمارستانی نو در جایی جدید و دیگری
گسترش همان مریض‌خانه دولتی که لابد ساختمان دیگری به آن افزوده شده است؛
از مجموعه اطلاعات و اظهارنظرها نگاه دوم درست‌تر به نظر می‌رسد. زیرا
بنابر گزارش‌های موجود،‌ در همان مریض‌خانه دولتی پولاک و سایر شاگردان و
اساتید دارالفنون فعالیت داشته‌اند، از این رو می‌توان محل فعلی بیمارستان
سینا را جایگاه مریض‌خانه دولتی و بیمارستان قشون دانست. دکتر پولاک در
گزارشی که از شاگردانش می‌دهد، به معاینه صدها بیمار توسط آنها اشاره
می‌کند و از توانایی‌شان برای یادداشت و پیگیری روند بیماری و انجام
جراحی‌های کوچک به تنهایی و همکاری در جراحی‌های بزرگ و… سخن می‌گوید.
گزارش پولاک از چگونگی انجام عمل‌های جراحی منصفانه و خواندنی است: این را
که دراغلب عمل‌ها توفیق همراه من بود و تعداد ناکامی‌‌ها نسبتاً اندک، باید
بیشتر به حساب هوای سالم و تمیز تهران گذاشت. زیرا من همواره جراحی‌ها را
در هوای آزاد انجام می‌دادم و بیماران عمل‌شده را هیچ‌گاه در اتاق
نمی‌خواباندم بلکه آن‌ها را زیر سر پناه‌ها و درختان قرار می‌دادم. در مورد
جراحی‌های ترمیمی با اطمینان‌خاطر می‌دانستم که دور زخم به خوبی می‌گیرد و
به اصطلاح چاق می‌شود.

به هر روی، آنچه در رساله میرزا حسین بدان اشاره شده است،
لابد همین مجموعه است که محل کار پولاک و شاگردانش بود و وی برای هر دوی
آنها نام واحدی را به کار می‌گیرد: «بیمارستان تهران».

با توجه به تلاش و تأثیر پولاک در شکل‌گیری نظام جدید آموزش پزشکی و
نقشی که در بومی‌ساختن آن داشت، به جاست که در محل کار وی در بیمارستان
سینای امروز یادمانی از او نصب شود.

/آسمان

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید