اکبر علیحسینی
در نقد نسل دوم اصلاحطلبان
مسئله دیگر که موجب رکود در حرکتها میشود اینکه افرادی بیایند خود را جوان جلوه داده و به رنگ جوانان در آیند و موجب جلب اعتماد آنان به خود گردند آنگاه کم کم آنها را دایره وار به همان نقطه شروع برگردانند.
اکبر علی حسینی یادداشتی را برای سلام نو ارسال کرده که در ادامه میخوانید:
ویژه نامه سلام نو که بازگو کننده نظرات آقایان و خانمهای محترم پیرامون نحوه وارد میدان شدن جوانان یا به تعبیر خودشان نسل دوم اصلاحات است به دستم رسید بعضی از متون موجود در آنکه به نقد جریان اصلاحات و علل ناکامی این جریان پرداخته بود را مطالعه کردم ولی یک نقص مهم یا یک علت مهم ناکامی این جریان نادیده گرفته شده بود ودر هیچ یک از مطالب به آن اشاره نشده بود که مرا بر آن داشت تا چند سطری را نگاشته و چند لحظه مزاحم اوقات شوم.
آن علت مهم که به نظر حقیر عامل اصلی شکست و ناکامی نه تنها این جریان بلکه همه جریانات و بسا در همه زمینههای اقتصادی اجتماعی سیاسی و... در جوامع مختلف میشود و چنانچه ادامه پیدا کند باعث نابودی آن جریان خواهد شد تندروی است. اصولا تندروی در هر جامعه و قشر و جریانی باشد موجب ناکامی و شکست میشود البته نفس عمل تندروی نه تنها چیز بدی نیست بلکه میتواند خوب و مفید هم باشد چرا که عمل را زودتر به نتیجه مطلوب میرساند بلکه آن تندروی مضر است که همراه با احتیاط و ایست نباشد و به قول معروف میخواهد بیترمز در شیب تند جاده حرکت کند خوب معلوم است نتیجهای جز سقوط نخواهد داشت آنانکه سال ۷۶ را به خوبی به یاد داشته باشند (آنانکه آنروزها به رشد و درک اوضاع رسیده بودند) به خوبی میدانند از چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری زمزمههای تبلیغاتی شروع شد کم کم اوج گرفت توصیههای مکرر شخصیتهای مختلف که از کاندیدایی خاص غیر از کاندیدای اصلاح طلبان حمایت میکردند (ولی اراده جوانترها به خصوص دانشجویان تحول خواه چیز دیگری را میطلبید اما از تکرار و اصرار شخصیتها کهگاه آشکارا و علنی وگاه در لفافه بر حمایت از کاندیدایی خاص) این شائبه را در اذهان به وجود آورده بود که نکند خدای ناکرده نتیجه از پیش تعیین شده باشد.
اما همه ما به یاد داریم با یک خطبه در روزهای نزدیک به برگزاری انتخابات از سوی رئیس جمهور وقت این اطمینان را به مردم داد شد که دولت امانتدار مردم است و از آرای آنها به درستی صیانت شده و قطعا نتیجه چیزی جز اراده و خواست مردم نیست و همین باعث دلگرمی و جرات مردم برای انتخاب اصلح شد و حماسه دوم خرداد ۷۶ را رقم زد اما تندروهای بیترمز جریان پیروز پس از پیروزی مقدماتی وقتی در مسیر پیروزی نهایی که همان جواب مثبت دادن به خواست ملت از طرف دولت منتخبشان بود تندرویها را شروع کردند آنچنان تند و بیترمز که خودی و غیر خودی نمیشناخت.
تندروهایی که فکر میکردند آرای بالای مردم فقط و فقط به خاطر حضور آنان بوده و تا ابد هم این حمایت ادامه خواهد داشت شروع به حذف این و آن از صحنه سیاسی پرداختند آنچنان بیپروا که حتی به حامی اصلی خود که با یک خطبهاش چنان شور انقلابی در افکار مردم به وجود آورد که میتوان به جرات گفت قسمت عظیمی از حماسه دوم خرداد را مدیون آن خطیب بودندهم رحم نکرده و نه تنها خدماتش را فراموش کردند بلکه چنان در جراید و نشریاتشان تاختند که دشمنان تا آن روز جرات چنین تاختنی به حریم ایشان نداشتند و این نمک نشناسی و قدر نشناسی و حریم شکنی موجب اصلی از دست دادن تعداد زیادی از حامیان مردمی این جریان شد. در هیچ یک از سخنان منتقدان مندرج درسلام نو به آن برنخوردم واصلا به آن اشاره هم نشده بود. و اما به نظراین حقیر نظر جناب آقای سجاد سالک را که نظر اینکرمانتالیسم یا به عقیده اینجانب تندروی را تجویز کرده بودند را نمیتوان پذیرفت چون زمانی برای کندروی باقی نمانده همانگونه که با رادیکالیسم یا همان تندروی بدون ترمز ونادیده گرفتن حد و مرز و خطوط قرمز هم مخالفم.
آن چیزی که میتواند هر فرد و گروه و اجتماعی را به مقصد برساند میانه روی همراه با آگاهی است و در جواب به خانم ساعده سیما هم که علت عدم اقبال مردم در انتخابات سال ۸۴ را کم توجهی به مطالبات قشر متوسط و کم درآمد جامعه میداند باید بگویم خیر چنین چیزی صحیح نیست زیرا بعد از انتخابات ۸۴ در دو دوره ریاست جمهوری نهم و دهم الحق و الانصاف توجه خوبی به قشر پایین جامعه شد پس چرا در دوره یازدهم رای نیاورد؟ علتش میتواند عدم جلب اعتماد مردم دانست مردم وقتی دوگانه حرف زدن (پیش از انتخابات و بعد از انتخابات) راد دیدند یا با صراحتتر بگویم تغییر و انحراف در عملکردها را دیدند رای اعتماد ندادند.
در جای دیگر خانم سیما فرمودند کارها را به دست جوانان سپرده شود. خوب است اما جوانان به تنهایی تجربه کاری ندارند بیپیر مرو به زندگانی – هرچندکه سکندر زمانی قطعا همان گونه که فرمودهاید همین بزرگان هم از دوران جوانی شروع کردهاند اما فراموش کردهاید با راهنمایی پیر و مرشدی چون امام بوده و نبض کار در دست با کفایت ایشان.
اما یک مسئله دیگر که موجب رکود در حرکتها میشود اینکه افرادی بیایند خود را جوان جلوه داده و به رنگ جوانان در آیند و موجب جلب اعتماد آنان به خود گردند آنگاه کم کم آنها را دایره وار به همان نقطه شروع برگردانند و این به آن معناست که هیچ حرکتی صورت نگرفته ما در انقلاب سال ۵۷ دیدیم علی امینی وپزشکپوروچند نماینده دیگر مجلس و این اواخر سید جلال تهرانی میخواستند با ورود به مرز انقلاب و جلب اعتماد امام و مردم آنها را به نقطه شروع برگردانند که با درایت حضرت امام این افراد کاری از پیش نبردند پس باید نگران این گونه حرکتها نیز بود اگر بخواهیم تلاش نسل دوم اصلاحات به ثمر برسد.