پرپر شدن دنیاهای ویسی در ایران/اولویت با آموزش زبان مادری یا ریشه کن کردن فقر و محرومیت؟
این کمبودها در حالی است که آقازادههای مرکزنشین، بخصوص در پایتخت، شهریههای چند ده میلیون تومانی برای یک سال تحصیلی پرداخت میکنند. همان آقازادههایی که پس از پایان تحصیلات متوسطه عازم واشنگتن و لندن شده و پس از بازگشت به وطن دَم از آموزش زبان مادری میزنند تا پرستیژ روشنفکری خود را در جامعه بیفرهنگ ایران نمایش دهند!
در سال های اخیر شاهد
حوادث غم انگیزی برای دانش آموزان بالاخص دختران در مناطق محروم بوده ایم.مناطقی که بسیاری از مسئولان از
زاویه ی حاشیه به آن ها نگریستند و گویا سلامتی و زندگی و تحصیل مردمان مظلوم این
مناطق برای بسیاری از آن ها حائزاهمیت نیست.
هنوز
زخم دانش آموزان آسیب دیده و جان باخته ی قبلی بهبود نیافته که خبرهای غم انگیز
دیگری می شنویم.در میان این خبرهای چندروز گذشته درگذشت دنیا ویسی یکی از غم
انگیزترین خبرها بود.
شاید سوال بسیاری از
افراد این باشد که اصل 15قانون
اساسی مهم تر است یا اصل 43 این
قانون؟
آموزش زبان مادری خیانت است!
در
این مطلب به یادداشتی از سامان سامنی بسنده کردیم اما در مطالب بعدی،بیشتر دراین
خصوص خواهیم نوشت.
سالهاست
پژوهشگران علوم انسانی فریاد میزنند که اصل 15 قانون اساسی، یعنی حق تحصیل به
زبان مادری در کنار زبان فارسی در مدارس، حق شهروندی هر فرد ایرانی است اما در
برابر اصل 43 قانون اساسی یعنی وظیفه دولت در ریشهکن کردن فقر و محرومیت و تأمین
نیازهای اولیه زندگی برای همه مردم سکوت میکنند.
دنیا ویسی دانشآموز پایه اول دبستان روستای
گرماش در شهرستان سنندج بر اثر ریزش دیوار حیاط مدرسه به لقاء الله پیوست. چطور میتوان
از آموزش زبان مادری سخن گفت:
1- وقتی دانشآموزان «شینآباد» قربانی نبود یک
سیستم گرمایشی 2-3 میلیون تومانی شدند!
2- وقتی دانشآموزان روستای «زبرینگ» در استان
سیستان و بلوچستان در کپر کلاسهای خود را دایر کرده و برای تهیه آب آشامیدنی باید
کیلومترها راه بروند تا از رودخانه آب تهیه کنند!
3- وقتی دختران روستای «سوخته زار» در لرستان به
دلیل فقر و محرومیت خانوادههای خود باید در 10-13 سالگی ازدواج کنند!
4- وقتی اهالی روستای «کوهستان» در تالش
نه برق و گاز دارند و نه حتی راه!
5- وقتی روستای «گل گاه» منطقه مانه و سملقان در
استان خراسان شمالی هنوز آب لولهکشی ندارد!
این کمبودها در حالی است که آقازادههای
مرکزنشین، بخصوص در پایتخت، شهریههای چند ده میلیون تومانی برای یک سال تحصیلی
پرداخت میکنند. همان آقازادههایی که پس از پایان تحصیلات متوسطه عازم واشنگتن و
لندن شده و پس از بازگشت به وطن دَم از آموزش زبان مادری میزنند تا پرستیژ
روشنفکری خود را در جامعه بیفرهنگ ایران نمایش دهند!
من وقتی میبینم هموطنانم در فقر مطلق بوده و
از حداقل امکانات زندگی محروم هستند به هیچوجه نه به زبان مادری و نه به زادگاهم
افتخار نمیکنم.
چند دنیا ویسی دیگر باید پر پر شوند!