فضائل،مصائب و کرامات مادر حضرت ابوالفضل(ع)

شخصیت حضرت ام البنین(س) مادر بزرگوار حضرت عباس(ع)

پرورش در دامان زن عالمه

حضرت
ام البنین(س) مادر حضرت ابوالفضل(ع) زنی باوفا و دارای کمالات بسیار بود.ایشان
مادر چهار فرزند حضرت علی(ع) بود.

وفاداری حضرت ام البنین(س)

حضرت
ام البنین(س) یکی از چهار زن آزاده ای است که کمال وفاداری را در حق شوهر و سرورش
حضرت امیرالمومنین(ع)انجام داد و پس از شهادت آن بزرگوار با هیچ کس ازدواج
ننمود،همان گونه که امامه،لیلی نهشلیه و اسماء بنت عمیس ازدواج نکردند.

سوگواری حضرت ام البنین(س)

مادر
حضرت ابوالفضل(ع) پس از شهادت خاندان خود،بیرون مدینه به بقیع می رفت و صورت چهار
قبر را ترسیم می نمود و چنان ندبه و گریه می کرد که هرکس از آنجا می گذشت،می
گریست.

البته
گریستن دوستان عجیب نیست،اما مروان بن حکم نیز که بزرگ ترین دشمن خاندان وحی
بود،چون بر ام البنین عبور می کرد،از گریه ی او به گریه می افتاد.

بهترین همسر حضرت علی(ع)بعد از حضرت فاطمه زهرا(س)

در
میان همسران حضرت علی(ع) پس از حضرت فاطمه زهرا(س) مقام هیچ کدام از آن ها به مقام
ارجمند حضرت ام البنین(س) نمی رسید.

حضرت
ام البنین(س)بانویی شجاع،فداکار و بسیار بافضیلت بود و لیاقت آن را یافت که مادر
حضرت عباس(ع) گردد.

از
قرائن به دست می آید که حضرت ام البنین(س) در سال های ۲۰تا ۲۵هجری
با حضرت علی(ع) ازدواج کردند.

تعبیر خواب حزام

حزام
بن خالد بن ربیعه با جماعتی از بنی کلاب در سفر بود.شبی از شب ها در خواب دید که در
یک دشت سرسبز و با صفا نشسته دور از جمعیت یارانش و مروارید درشت و قیمتی ای در
دست دارد که زیبایی و درخشش آن،او را متعجب و چشمانش را خیره کرده است.

آن
گاه دید سواره ای در کسوت اشراف و بزرگانش به نزدش آمد،سلام کرد و حزام جواب سلامش
را رد کرد.

سواره
گفت:مروارید را به چه قیمتی می فروشی؟

پاسخ
داد:قیمت آن را نمی دانم،شما به چه قیمتی خریدارید؟

سواره
گفت:من نیز قیمت آن را نمی دانم،لیکن پیشنهاد می کنم که آن را به یکی از بزرگان
اهدا کنی و من ضمانت می کنم تو را به چیزی که بهتر و بالاتر از درهم و دینار است.

پرسید:
آن چیست؟

گفت:
من ضمانت می کنم تو را به مقام و منزلت نزد او و درجه و شرافت و سیادت ابدی.

باز
هم پرسید: آیا ضمانت می کنی مرا به آنچه گفتی؟

گفت:
آری

پرسید:
آیا واسطه ی این کار می شوی؟

گفت:
آری،مروارید را به من بده تا به ایشان هدیه کنم.

سپس
چون حزام از خواب بیدار شد و رویایش را برای دوستانش تعریف کرد،تعبیر آن را جویا
شد، یکی از دوستانش گفت: اگر رویای تو صادق باشد،خداوند دختری به تو عطا می فرماید
و یکی از بزرگان آن را از تو خواستگاری می کند و تو به سبب آن وصلت به قرب و شرف و
بزرگواری می رسی.

پس
چون از سفر بازگشت،همسر او ثمامه بنت سهیل حامله بود و وضع حمل او مصادف با بازگشت
حزام از سفر بود.وقتی مژده دادند که خداوند مهربان دختری به او عطا فرموده،چهره اش
شکفت و بسیار شاد و مسرور گشت و با خود گفت:خوابم درست بوده،پرسیدند:نام او را چه
انتخاب می کنی؟

گفت:او
را فاطمه نامگذاری کنید و کنیه اش را ام البنین،و این رسم عرب بود که هنگام ولادت
نام و کنیه ی مولود را انتخاب می کردند.

خواستگاری حضرت علی(ع) از حضرت ام البنین(س)

عقیل
بن ابی طالب(ع) در علم انساب و شناسایی افراد خانواده ها و قبایل مختلف عرب تسلط
کامل داشت.

باتوجه
به تبحر و تجربه ی عقیل،روزی حضرت علی(ع) از او خواست که دختری از طوایف مشهور عرب
را برایش انتخاب کند تا از او فرزندانی رشید و شجاع،دلیر و با شهامت به وجود آید.

عقیل
پس از تفحص و تجسس فراوان در بین قبایل و طوایف مختلف عرب،و مطالعه در اخلاق و
رفتار آنان،سرانجام فاطمه را که بعدها به ام البنین(س) معروف شد،پسندید و اوصاف او
را به استحضار حضرت امیرالمومنین(ع) رسانید.

حضرت
علی(ع) به او دستور داد که برای خواستگاری فاطمه(ام البنین)(س) به بستگانش مراجعه
کند.

وقتی
عقیل به خواستگاری حضرت ام البنین(س) آمد،با حزام بن خالد،پدر او،در این باره صحبت
کرد و "حزام "با کمال صداقت و راستگویی گفت: "شایسته امیرالمومنین
علی بن ابی طالب(ع) یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست.او با یک
زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارد."

عقیل
پس از شنیدن سخنان وی گفت: "امیرالمومنین(ع) از آنچه تو می گویی خبر دارد و
با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد."

پدر
ام البنین(س) از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر ثمامه،و خود دختر سوال کند و به
او گفت: "زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آن ها
را بیشتر می دانند."

خواب حضرت ام البنین(س)

وقتی
پدر ام البنین(س) نزد همسر و دخترش برگشت،دید همسرش موهای ام البنین را شانه می
زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گوید: "مادر!خواب
دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام.نهرهای روان و میوه های فراوان در آن جا
وجود داشت.ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره ی
عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم.درمورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته
است و همچنین روشنی ماه و ستارگان...در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود
آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشم ها را خیره می کرد.

درحال
تعجب و تحیر بودم که سه ستاره ی نورانی دیگر هم در دامنم دیدم.نور آن ها نیز مرا
مبهوت کرده بود.هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب
کرد،من صدایش را می شنیدم؛ولی او را نمی دیدم گفت: "فاطمه!مژده باد تو را به
سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره ی درخشان که پدرشان سید و سرور همه ی
انسان هاست بعد از پیامبرگرامی(ص)و این گونه در خبر آمده است.پس از خواب بیدار شدم
درحالی که می ترسیدم،مادرم!تاویل رویای من چیست؟!"

مادر
به دختر فهمیده و عاقله ی خود گفت: "دخترم!رویای تو صادقه است.ای دخترکم!به
زودی تو با مرد جلیل القدری که مجد و عظمت فراوانی دارد ازدواج می کنی.مردی که
مورد اطاعت امت خود است از او صاحب چهار فرزند می شوی که اولین آن ها مثل ماه چهره
اش درخشان است و سه تای دیگر چونان ستارگانند."

صحبت
های دوستانه و صمیمانه مادر و دختر ادامه داشت که،حزام بن خالد وارد اتاق شد و از
آن ها درمورد پذیرش حضرت علی(ع) سوال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته ی همسری
امیرالمومنین(ع) می دانی؟

بدان
که خانه ی او،خانه ی وحی و نبوت و خانه ی علم و حکمت و آداب است.اگر او را
"دخترت را"اهل و لایق این خانه می دانی-که خادمه ی این خانه باشد-قبول
کنیم و اگر اهلیت در او نمی بینی پس نه؟

همسر
او که قلبی مالامال از عشق به امامت داشت گفت: ای حزام!به خدا سوگند،من او را خوب
تربیت کرده ام و از خدای متعال و قادر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح
باشد برای خدمت به آقا و مولایم امیرالمومنین(ع)،پس او را به علی بن ابی
طالب(ع)،مولایم،تزویج کن.

حزام
برای اینکه دخترش فاطمه را نیز در خوشحالی خود شریک نماید،این خبر مهم و قابل توجه
را به اطلاع او رسانید.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید