مصائب شهدا کربلا تا هنگام شهادت امام حسین(ع)

شهادت رسول و نماینده ی حضرت امام حسین(ع)

هنگامی
که امام حسین(ع) با یاران به منزلگاه "حاجز "رسیدند امام،قیس بن مسهر
صیداوی را به عنوان نماینده،جلوتر به سوی کوفه فرستاد،و نامه ای نوشت و به او
داد،در آن نامه بعد از حمد و ثنا چنین آمده بود:

"نامه
ی مسلم بن عقیل به من رسید،و طبق آن شما با رای نیک و اتحاد و نظم به یاری او
شتافته اید،و آماده ی یاری ما می باشید،از خداوند مهربان می خواهم که ملاقات من با
شما به خوبی انجام گردد و شما در این راه استوار بمانید،من روز سه شنبه روز
ترویه(هشتم) به سوی شما حرکت کرده ام،جلوتر سول خودم(قیس) را به سوی شما فرستادم
به سرعت کارهای خود را سامان دهید که به خواست خدا به زودی نزد شما می آیم."

قیس بن مسهر سوار بر اسب
با شتاب به قادسیه آمد،ولی در آن جا به وسیله حصین بن نمیر و دژخیمانش(که آن سامان را تحت حکومت نظامی خود
درآورده بودند)دستگیر شد او را نزد ابن زیاد فرستادند،قیس نامه ی حضرت امام
حسین(ع) را به دهان گرفت و جوید و خورد تا کسی به مضمون آن آگاه نگردد.

ابن
زیاد،به او گفت: تو کیستی؟

قیس:
من از شیعیان امیرمومنان علی(ع) هستم.

ابن
زیاد:چرا نامه را جویدی؟

قیس:تا
ندانی که در آن چه نوشته شده.

ابن
زیاد:نامه را چه شخصی برای چه کسی نوشته است؟

قیس:
نامه از جانب امام حسین(ع) به قومی از مردم کوفه بود،که نام آن ها را نمی شناسم.

ابن
زیاد خشمگین شد و گفت: بالای منبر برو،و دروغگو پسر دروغگو حسین بن علی را لعنت
کن.

قیس
بالا رفت و پس از حمد و ثنا گفت: ای مردم!حسین(ع) بهترین خلق خدا فرزند فاطمه دختر
رسول خدا(ص) است،و من از جانب او به سوی شما آمده ام،من در سرزمین حاجز از او جدا
شدم،دعوت او را اجابت کنید و به او بپیوندید،سپس عبیدالله و پدرش و بنی امیه را
لعنت کرد و برای علی و حسن و حسین(ع) استغفار کرد و رحمت فراوان فرستاد.

ابن
زیاد آن چنان خشمگین شد که دستور داد جلادان او،قیس را بالای قصر دارالاماره برده
و از همان بالا به زمین افکندند و او به این ترتیب به شهادت رسید.

یکی
از دژخیمان دشمن به نام عبدالملک بن عمیر نزد او آمد و سرش را از بدنش جدا نمود.

نظیر
این مطلب درمورد رسول دیگر امام حسین(ع) به نام "عبدالله بن یفظر"نیز
ذکر شده که در منزلگاه زباله خبر شهادت او به امام رسید.

کاروان
امام از سرزمین حاجز بیرون آمد و همچنان حرکت می کرد،تا اینکه با کاروانی که از
کوفه می آمدند و در میانشان هلال بن نافع و عمر بن خالد بود،ملاقات کرد و از آن ها
درمورد قاصد خود "قیس بن مسهر "پرسید.

آن
ها گفتند:ابن زیاد او را کشت،امام فرمود:انا لله و انا الیه راجعون سپس گریه کرد و
در حال گریه گفت:خداوند بهشت را پاداش او قرار داد،آن گاه متوجه خدا شده و عرض
کرد: "خدایا برای ما و شیعیان ما مقام ارجمندی در پیشگاه خود قرار بده که تو
بر هر چیزی قادر هستی."

امام با یاران خود به
منزلگاه "ذی
حسم "رسید،در آن جا خطبه ای در بی وفایی دنیا خواند و در پایان به فلسفه ی
نهضت خود اشاره کرد و فرمود:

"آیا
نمی نگرید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد،بنابر این اشتیاق مومن
به لقای خدا(و شهادت طلبی) سزاوار و لازم است،من در این وضع،مرگ را جز سعادت،و
زندگی با ستمگران را جز رنج و نکبت نمی دانم."

سخن
دلربای حضرت علی اکبر(ع)

در
سرزمین ثعلبیه هنگام ظهر،حضرت امام حسین(ع) اندکی خوابیدند و سپس بیدار شدند و
فرمودند: "در خواب دیدم هاتفی می گفت:شما به سرعت عبور می کنید،ولی مرگ به
سرعت شما را به سوی بهشت می برد."

حضرت
علی اکبر(ع) عرض کردند:آیا ما بر حق نیستیم؟

حضرت
امام حسین(ع) فرمودند:آری به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی او است ما بر حق
هستیم.

حضرت
علی اکبر(ع) فرمودند:

"بنابراین
باکی از مرگ نداریم."

حضرت
امام حسین(ع) فرمودند: "فرزندم!خداوند مهربان پاداشی را که از جانب پدر به
فرزند داده،به تو عطا فرمایند. "

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید