پاسخی به نقد محمدرضا جلاییپور درباره تشکیل حزب ندای ایرانیان
سوال این است که اصرار آقای جلاییپور در القای عبور ندای ایرانیان از نسل اول اصلاحطلبی به مخاطب به چه دلیل است در حالی که واقعا از هیچ کدام موضعگیریهای موسسین این حزب چنین نتیجهیی نمیتوان گرفت و اتفاقا برعکس آن بسیار محتملتر است.
از میان واکنشهایی که به تشکیل حزب ندای ایرانیان صورت گرفته - از تخریبها مغرضانه گرفته تا نقدهای سازنده - تاکنون
یادداشت محمدرضا جلاییپور که در روزنامه «اعتماد» به چاپ رسید
بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفت. آنچه در پی میآید پاسخ یکی دیگر از فعالین سیاسی به نام جمالالدین تراز به نقطه نظرات محمدرضا جلاییپور است که در ادامه میخوانید:
آقای جلاییپور این جوان خوش فکر و عزیز که شاید از وی انتظار داشتهاند مدافع این حرکت باشد در نوشته بلندش که نشاندهنده ارزشی است که برای دوستان خود قایل هستند، ۲۰ مرتبه با بهکارگیری واژه «میانسالی» و توضیح مرتبط در یک متن شش صفحهیی عملا دغدغه اصلی خود را فاکتور سن در سیاست ورزی عنوان کرده است به گونهیی که تقسیم بندیهای روانی - اجتماعی اریک اریکسون و رشد فکری ژان پیاژه در خصوص «رشد» را به ذهن متبادر میسازد و بیانگر این موضوع است که نگارنده محترم دنیای سیاست ورزی را شاید از منظر یک فرآیند رشدی خلل ناپذیر بررسی میکنند و انسان را موجودی یافتهاند که شرایط محیطی بر فرآیند رشد وی بیتاثیر است و تاکید کردهاند سیاست ورزی، مهارت و شایستگیای است که بعید میداند قبل از میانسالی به دست آید و گفتهاند «مطلوبیت جوانگرایی در رهبری سیاسی و سطوح عالیرتبه سیاستورزی» را یک افسانه میداند و اما در ادامه نگارنده محترم با بیان مطلبی نقضکننده ادعای خود میشود، آنجا که از عملکرد نسلی میگوید که جوانیشان در بالاترین سطوح مدیریتی سیاسی بودهاند و اتفاقا هرگاه میخواهند به فرزندان خود طعنه بزنند و آنها را متهم به کاهلی کنند! از افتخارات خود، وزیری و معاون وزیری و فرماندهی لشگر و عملیات در سنین جوانی بین ۲۵ تا ۳۵ سالگی را به رخ میکشند.
هر چند که برخی از همین نسل اولیهای دوست داشتنی و بسیار عزیز، از تندروی آن روزهای خود ابراز ندامت کردند و نوشتند «پدر مادر ما باز هم متهمیم» و شاید بر همین اساس آقای جلاییپور در کنار برشمردن مصادیقی از تندرویهای ناشی از «خامی» جوانی، اینگونه نتیجه گرفتهاند که «به تعبیر دیگر، در چند دهه گذشته جوانان اغلب وقتی به طور مستقل و بدون همراهی میانسالان، رهبری سیاسی کردهاند، عملا بیشتر به خیر عمومی ضربه زدهاند.» اگر از مطلق اندیشی سوال برانگیز ایشان در این نتیجهگیری بگذریم! اساسا این برداشت از همه وقایع سالهای ابتدایی انقلاب و اوایل دهه ۸۰ خالی از اشتباه نیست چراکه اغلبِ رفتار جوانان انقلابی ۵۷ همراه با تاییدات مکرر اکثر قریب به اتفاق رهبران میانسال و موی سپیدان آن روزگار همراه بوده است و به نظر میرسد آقای جلاییپور تعمدا در جهت قوامبخشی به ادعای خود تفسیر و برداشتی سازگار با موضعگیری انتقادی خود در خصوص ندای ایرانیان را ارایه دادهاند. ایشان در ادامه به جهت ملموس کردن نظر خود برای مخاطب، همچنین گفتهاند «اگر در؟؟ و؟؟ توفیقی داشتیم از جمله به این دلیل بود که میانسالان و بزرگان اصلاحات را همراه کردیم، و اگرنه به طور مستقل کامیاب نمیشدیم» حال سوال این است که اصرار آقای جلاییپور در القای عبور ندای ایرانیان از نسل اول اصلاحطلبی به مخاطب به چه دلیل است در حالی که واقعا از هیچ کدام موضعگیریهای موسسین این حزب چنین نتیجهیی نمیتوان گرفت و اتفاقا برعکس آن بسیار محتملتر است.
واقعا منتقدین چگونه اینچنین نتیجه گرفتهاند و مبنای تحلیلی که ارایه دادهاند کدام ادله منطقی و عقلانی و عینی است؟ همچنین به نظر میرسد اینکه مخالف ایجاد احزاب جدید باشیم با این استدلال که ««حزب جوانان» همان قدر کمتاثیر، کمارزش و کمتوفیق خواهد بود که «بیمارستان جوانان»، «دانشگاه جوانان»، «اتاق بازرگانی جوانان» و «خانه هنرمندان جوانان»؛ چرا که سیاست هم به اندازه این حوزهها «حرفه» است...» و در واقع آن را امری مذموم در دنیای سیاستورزی مدرن بدانیم هم ناشی از این است که آمال و آرزوهای خود را در مدلی همانند انگلستان و امریکا جستوجو کنیم و سیاست ورزی را همانطور که منتقد محترم اشاره کردهاند یک حرفه همچون دیگر حرف بدانیم که در ادامه از عبارت «در سیاستورزی حرفهیی و اخلاقی» استفاده کردهاند، عبارتی که دو مطلب مهم را دربر میگیرد، ۱- اینکه ما یک تعریف از حرفه سیاست ورزی داریم که ناگفته پیداست آن را با انقلابیگری متمایز میسازد ۲- اخلاق در حرفه سیاست ورزی، که تعریف خاص خود را دارد و لزوما آن اخلاق حسنهیی که میشناسیم نیست! بلکه از آن با عنوان رعایت قواعد بازی یاد میشود چراکه اساسا هدف غایی حرفه سیاست ورزی رسیدن به قدرت درپسِ یک مسابقه ماراتن با رقیب است، که بروز و ظهور افکار ماکیاولیستی که اخلاق را با محوریت منافع شخصی و گروهی بازتعریف میکند از آثار حرفه دانستن سیاست ورزی بوده است.
چگونه میتوان حرفه سیاست ورزی را با «از دنیای شهر تا شهر دنیای» سید محمد خاتمی که در آن با سیری در اندیشه سیاسی غرب میگوید بشر غربی با هدف رهایی از تنگنای زندگی تلخ و حقارت بار پیشین، «در عقل و دیانت به دیده تردید نگریست و بدبینی، نسبت به نظامها و سازمانها و ادبها و آیینهایی را که به نام دیانت در جامعه جاری بود به جوهر دین سرایت داد و ناتوانی و کج اندیشی عقلهای گرفتار اوهام روزمرگی و محصور در عادتها و تعصبهای ناروا را به حساب ذات عقل گذاشت...» از دغدغههای اخلاقی خود سخن رانده است، هماهنگ ساخت؟ اما در ادامه نویسنده محترم مطلب «در نقد تاسیسِ حزبِ جوانمحورِ «ندای ایرانیان» علاوه بر گروه سنی میانسالان از علاقه دیگر خود نیز پرده برداشتهاند و آن هم اشتیاقی است که ایشان در بهکارگیری واژه «افسانه» برای رد برخی موضوعات دارند که در عنوان «افسانه مطلوبیت تعدد بیشتر احزاب» نمایان است و ابراز کردهاند «عرصههای سیاسی تکاملیافته هم معمولا دارای دو یا سه یا حداکثر چهار حزب اصلیاند که هر کدام مطالبات بخش بزرگی از جامعه را نمایندگی میکنند.» سخت نیست که حدس بزنیم منظور نگارنده از «عرصههای سیاسی تکاملیافته» آنچه امروز در دنیای غرب وفق سیاست ورزی دو قطبی مشاهده میکنیم است، چیزی که اتفاقا با تفکر انتقادی بسیاری از اندیشمندان مستقل جهان از جمله چامسکی و هابرماس رو به رو است که مصداق این سخن معلم اول ارسطو است که میگوید «و دموکراسی اصولی دارد که اگر مراعات نشود به عوامفریبی میانجامد» نه اینکه لزوما همان مدینه فاضلهیی باشد که بشر طی اعصار متمادی به دنبال آن بوده است.
در ایالات متحده امریکا از ۵۰ سال پیش تاکنون حسب مدل مورد پسند بسیاری از سیاسیون ایران و شاید نگارنده محترم، قدرت بین جمهوریخواهان و دموکراتها مدام دست به دست شده است و البته همه گونه مظاهر دموکراسی هم به ظاهر وجود دارد، اما واقعیت این است که در دل همین دموکراسی نوعی انحصار قدرت و دیکتاتوری به وجود آمده است که یا باید دموکرات باشی یا جمهوریخواه و اِلا نمایندگان بخشی «محذوف و بیصدا از جامعه» شانسی برای حضور در سطوح بالای حاکمیتی نخواهند داشت حتی اگر شایستگی بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند و این موضوع خودِ دموکراسی غربی را مواجه با تناقضی آشکار قرار داده است که سخن اولش بعد از حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش، «شایسته سالاری» است. در انگلستان هم که در طول ۱۵۰ سال گذشته، غالب دو حزبی وجود داشته است نیز وضع به همین منوال بوده است و قدرت مدام بین دو حزب کارگر و محافظهکار دست به دست شده است. و البته در فرانسه هم گلیستها و سوسیالیستها همیشه پرچمدار بودهاند. همه ما به خوبی میدانیم که همین دموکراسی دو قطبی در جوامع غربی تا حد زیادی عدالت اجتماعی را تحقق بخشیده است اما همچنان فرودستان این جوامع با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند که ناشی از اتحاد توانگران برای حکومت بر مردم است و نه لزوما اتحاد شایستگان، که مثلا جنبش وال استریت در امریکا و به چالش کشاندن اقلیت «یک درصدی» حاکم که بیانگر اتحاد توانگران است نمونهیی عینی از چالشهای متعدد دموکراسی غربی است.
اما این حکومتهای مردمسالار که لزوما در بسیاری از ارکان سیاسی خود شایسته سالار محسوب نمیشوند آثار مخربشان صرفا متوجه داخل مملکت خود نبوده است، به این معنی که برحسب همان عقاید منفعت طلب سلطهجو همه آنها در یک موضوع متفق هستند و آن اینکه منافع ملی خود را خارج از مرزهای جغرافیاییشان تعریف میکنند و با همان نگاه برتری جویانه و سلطهطلبانه فرادستان متحد درون جوامع خود، جوامع خارجی ضعیف اما دارای منابع غنی انرژی را نیز در خدمت خود میخواهند و بر سر تسلط هر چه بیشتر بر آنها با یکدیگر جدال میکنند که نتیجه آن بروز خشونت و تهدید صلح و امنیت بینالمللی بوده است. حالا اگر فرض کنیم در ایران همچنین اتفاقی رخ دهد که مثلا دو قطبی اصلاحطلبی و اصولگرایی به وجود آید به گونهیی که هرکدام بیدغدغه از شانس برابر برای به قدرت رسیدن برخوردار باشند انشاءالله ۵۰ سال دیگر همین خواهیم شد که در غرب میبینیم و تازه باید به اتهاماتی که امروز اندیشمندان غربی در نقد آنچه در غرب هست و متوجه آن میکنند رسیدگی کنیم و اما غافلیم از اینکه همین امپریالیسم آدمی را از تکرار تجارب نامطلوب برحذر میدارد و بر درسها و عبرتها تاکید دارد. حال که ما در مسیر گذار به سمت دموکراسی هستیم چرا این موارد را در همین «دوران گذار» مدنظر قرار ندهیم؟
نکته:
سوال این است که اصرار آقای جلاییپور در القای عبور ندای ایرانیان از نسل اول اصلاحطلبی به مخاطب به چه دلیل است در حالی که واقعا از هیچ کدام موضعگیریهای موسسین این حزب چنین نتیجهیی نمیتوان گرفت و اتفاقا برعکس آن بسیار محتملتر است. واقعا منتقدین چگونه اینچنین نتیجه گرفتهاند و مبنای تحلیلی که ارایه دادهاند کدام ادله منطقی و عقلانی و عینی است؟
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
۲۱:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
6
0
پاسخ
چقدر این آقا که به اقای جلائی پور نقد دارند نحوه نگاهشون به غرب وتجربیات انان مثل نگاه جریان پایداری است .اونوقت خود را نسل دوم اصلاحات میدانند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟