یک کارشناس مسائل بین‌الملل ضمن تاکید بر خطرناک بودن وضعیت بین المللی در سال های آینده گفت: ایران باید سیاست موازنه را در پیش بگیرد یعنی نه زیاد به غرب نزدیک شود و نه زیاد به چین و روسیه.

وضعیت خطرناک سیاست بین‌الملل در سالهای آینده

به گزارش سلام نو به نقل از اقتصادآنلاین، بعد از شروع جنگ غزه شرایط خاورمیانه تغییراتی کرده است. برای بررسی این موقعیت جدید با رحمن قهرمانپور، کارشناس مسائل بین‌الملل به گفتگو پرداخته‌ایم.


جنگ غزه شرایطی را برای خاورمیانه رقم زده و همچنین سیاست خارجی ایران نیز با چالش‌هایی روبرو شده است. فکر می‌کنید چه تغییراتی در سیستم امنیتی و سیاست خارجی ایران بعد این جنگ رقم خورده است؟

خاورمیانه عموماً یک منطقه آسیب‌پذیر است؛ آسیب‌پذیر در مقابل نیروهای خارجی از یک طرف و نیروهای داخلی هویت‌گرا از طرف دیگر. از زمان تاسیس نظام منطقه‌ای خاورمیانه بعد از تجزیه امپراطوری عثمانی این منطقه شاهد ناامنی مداوم بوده و مسئله فلسطین در کانون این ناامنی بوده است. با تشکیل دولت یهودی در اسرائیل در منطقه خاورمیانه شاهد پدید آمدن یک بازیگر جدید در حکمرانی شدیم. بازیگری که در واقع حق بخش دیگری از مردم آن سرزمین را در داشتن دولت مستقل به رسمیت نمی‌شناسد و از طرف دیگر سایر بازیگران منطقه‌ای هم به عنوان دشمنان دائمی خودشان تلقی می‌کند.

در نتیجه از زمان بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون مسئله فلسطین یکی از موضوعات دائمی امنیتی در منطقه بوده و باعث شده که آسیب‌پذیری منطقه در برابر قدرت‌های خارجی تشدید شود. از یک طرف روابط ویژه آمریکا با اسرائیل و و از طرف دیگر شکل‌گیری جبهه‌ای در منطقه حول مسئله فلسطین، دو نیرویی بودند که بعد از جنگ جهانی دوم مسئله امنیت را در منطقه خاورمیانه با چالش روبرو کردند و به نوعی روند توسعه را به تاخیر انداختند. چه زمانی که دولت‌های عربی مثل لیبی یا سوریه حافظ اسد خودشان که در خط مقدم مسئله فلسطین تعریف می‌شدند و چه بعد از آن که گروه‌هایی در منطقه تشکیل شدند که از فلسطین حمایت بکنند.

بنابراین منطقه خاورمیانه منطقه ای است که هنوز به ثبات لازم نرسیده و بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به سرعت آن را تحت تاثیر قرار می‌دهد و روند توسعه اقتصادی و سیاسی را در این منطقه به تاخیر می‌اندازد.

ایران در این جریان چه نقشی دارد و چه سیاست خارجی را باید دنبال کند؟

ایران با محور مقاومت یکی از کانون‌های اصلی رقابت در منطقه است. ایران یکی از بازیگران اصلی خاورمیانه محسوب می‌شود. خاورمیانه اصولاً یک منطقه چند قطبی است. یعنی چند بازیگر مهم دارد، مانند ایران، ترکیه، مصر، عربستان و اسرائیل. این پنج کشور بازیگران اصلی هستند؛ به این معنا که زور هیچکدام از آنها به طور کامل بر بازیگران دیگر نمی‌چربد و در نتیجه این منطقه شاهد وجود یک قدرت هژمون نیست. بازیگران منطقه‌ای و رقابت‌های میان آنها و رقابت‌هایی که مستمر هم بوده باعث شده منطقه خاورمیانه در هم پیچیده شود.

بنابراین سیاست خارجی ایران در چنین منطقه پیچیده‌ای قرار گرفته است. ایران از یک طرف با رقابت‌های هویتی در منطقه مواجه است، رقابت شیعیان و سنی‌ها، رقابت اسلام‌گرایان رادیکال با اسلام‌گرایان میانه‌رو، رقابت ناسیونالیزم ترکی، کردی، ایرانی و عربی. از طرف دیگر در منطقهای قرار گرفته که ژئوپلوتیک آن تحت تاثیر نیروهای فرامنطقه‌ای و رقابت‌های آنها است. اما امروز می‌بینید که رقابت‌ آمریکا با چین به منطقه خاورمیانه کشیده شده و در دوران جنگ سرد هم رقابت آمریکا و شوروی به منطقه کشیده شده بود. بنابراین اصولاً سیاست خارجی ایران در شرایط فعلی که نظام بین‌الملل شاهد تغییرات جدید است، با یک وضعیت پیچیده‌ای مواجه است. شاید به همین دلیل است که در ایران بسیاری طرفدار این هستند که سیاست خارجی ایران به نوعی به سمت ایجاد موازنه حرکت کند.

موقعیت ژئوپلوتیکی ما به گونه‌ای است که اگر بخواهیم در یکی از غرفه‌های رقابت جهانی قرار بگیریم، قطر دیگر نمی‌تواند نسبت به ایران بی‌تفاوت باشد. کما اینکه ایران هر زمان که به چین نزدیک‌تر شده فشار آمریکا بیشتر شده یا بعد از جنگ اوکراین که ایران قدری به روسیه نزدیک‌تر شد، فشار آمریکا بیشتر شده است. یعنی ما در یک منطقه پیچیده، امنیتی، شکننده و آسیب‌پذیر زندگی می‌کنیم و با این خطر مواجه‌ هستیم که در دام آن چیز بیافتیم که اصطلاحاً نظریه پردازان سیاست بین‌الملل به آن دام امنیتی یا معمای امنیت می‌گویند.

یعنی گاهی کشورها در یک منطقه‌ای قرار می‌گیرند که برای تامین امنیت خودشان مجبور هستند قدرت نظامیشان را تقویت کنند، ولی هزینه حفظ موازنه نظامی از جیب توان اقتصادی و منابع انسانی می‌رود، در نتیجه این معمای امنیتی می‌تواند فرآیند توسعه کشورها را به تاخیر بیاندازد.

لذا سیاست خارجی ما هم در گذشته و هم در شرایط فعلی با یک وضعیت پیچیده‌ای مواجه است که نیازمند طراحی‌های روزآمد و طبیعتاً دقیق و هوشمندانه است.

به نظر شما دولت سیزدهم در راهبرد توسعه روابط با کشورهای منطقه که دنبال می‌کرد، موفق است؟ همچنین به نظرتان این موازنه منفی با غرب بر سیاست‌خارجی ایران تاثیر داشته است یا خیر؟ ما در جنگ اوکراین بارها متهم به حمایت و فروش پهباد به روسیه شدیم، به نظر شما این نوع رفتار سیاست خارجی مناسب است؟

در مورد سیاست همسایگی این نکته را عرض کنم که این مسئله جدیدی نیست. در گذشته هم مطرح بوده از زمان مرحوم هاشمی با سیاست دانش‌زدایی مطرح بوده، اما چرا به نتیجه نمی‌رسد؟ همسایگان ایران بجز چند مورد همگی دولت‌های ضعیف و آسیب‌پذیری هستند. رئالیست‌ها در علم روابط بین الملل می‌گویند قدرت مستقل برای تصمیم‌گیری ندارند. در همین کشورهای پیرامون ما نگاه کنید، کشورهایی را می‌بینید که یکی از ابتدایی‌ترین اصول تشکیل دولت یعنی تامین امنیت ملی توسط دولت را ندارند و قدرتشان وابسته به حضور قدرت‌های خارجی است.

در چنین شرایطی شما نمی‌توانید یک سیاست منسجم داشته باشید، ما درواقع با چند منطقه امنیتی مجزا مواجه هستیم. در شرق ایران با نظام منطقه‌ای شبه قاره یا غرب آسیا یا همان شبه قاره هند که افغانستان، پاکستان و هند را شامل می‌شود. برای مثال مسئله کشمیر یکی از موضوعات بحران دائمی است. یا فرض کنید که بحران‌هایی که در افغانستان وجود دارد، مانند روی کار آمدن طالبان. در شمال با دو منطقه امنیتی، آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی مواجه هستیم که در همین چند ماه گذشته شاهد تحولات امنیتی خیلی جدی در قفقاز جنوبی بودیم. در جنوب و خلیج فارس با شبه جزیره عربی و کشور های عربی مواجه هستیم که اساساً در یک فضای متفاوتی سیر می‌کنند. همینطور در غرب مرزهای خودمان با منطقه شامات یا همان مشرق عربی مواجه‌ایم که اصلی‌ترین بحران خاورمیانه (فلسطین) در آن واقع شده است.

لذا می‌خواهم بگویم که سیاست همسایگی ما یک سیاست واحد و منسجمی نمی‌تواند باشد، چون با ۴ منطقه امنیتی به شدت متفاوت مواجه هستیم. از طرف دیگر ماهیت دولت‌های همسایه ما به گونه‌ای است که خارج از فشارهای خارجی، به ندرت می‌توانند تصمیم‌گیری داشته باشند. طبیعتاً در شرایطی که ما با قدرت‌های خارجی و به طور مشخص با غرب دچار چالش باشیم، طبیعی است که بخش قابل توجهی از همسایگان ما که روابط اقتصادی، امنیتی و سیاسی نزدیکی با غرب دارند، از نزدیک شدن به ما بترسند و احتیاط بکنند. به عبارت دیگر خواست ایران برای گسترش روابط با همسایگان در بسیاری از موارد خواست یکطرفه است. درست است که آن کشورها در ظاهر به دلیل سیاست همسایگی‌ ممکن است از این سیاست ما استقبال بکنند، ولی تجربه سه دهه گذشته نشان داده که در شرایط حساس معمولاً سعی می‌کنند از نزدیکی به ما احتیاط بکنند. بنابراین این مسئله باعث این شرایط شده است.

سیاست خارجی ما به شدت به مسائل هویتی گره خورده است. به این معنا که منافع را ذیل هویتی تعریف می‌کنیم که شاید به دنبال آرمان‌ها است. این آرمان‌ها هرچند ارزشمند است ولی نیازمند منابع انسانی و مادی بسیار زیادی است و معمولاً دولت‌هایی مثل ایران که در سیاست بین‌الملل قدرت‌های منطقه‌ای هستند، نمی‌توانند برای تامین این اهداف کافی باشند. مسئله این است که وقتی شما به سیاست خارجی نگاه هویتی دارید برد منافع ملیتان را وسیع‌تر از منطقه می‌گیرید. مثلاً ما براساس همین نگاه هویتی در سیاست خارجی با آمریکای لاتین و یکسری از کشورها روابط برقرار کردیم.

منابع آنجا خرج کردیم ولی عملاً فایده چندانی برای ما نداشته است. درست است فواید هویتی داشت و عده‌ای گفتند که در آمریکای لاتین که حیاط خلوت آمریکاست ما توانستیم به ونزوئلا و برخی کشورها نزدیک شویم، ولی واقعیت این است که از منظر اقتصادی ما نتوانستیم و نمی‌توانیم که اصولاً با کشور های آمریکای لاتین، آمریکای جنوبی و آمریکای مرکزی روابط آنچنان گسترده‌ای داشته باشیم. چون برد منافع ملی ما در بهترین حالت منطقه‌ای است. بنابراین حتی اگر ما آرزو بکنیم که بتوانیم بازیگر جهانی بشویم، ولی واقعیت‌های روی زمین نشان می‌ده‌ که توانایی و منابع ما محدود است و ما این منابع را باید به بهترین شکل استفاده کنیم. لازمه این کار این است که بر مسائل منطقه‌ای و توسعه، افزایش ثروت در داخل و در نهایت ثروتمند کردن جامعه و مردم تمرکز کنیم.

به نظر شما با شرایطی که جنگ غزه در منطقه ایجاد کرده و اینکه آمریکا در شرف انتخابات هست، آیا امکان احیای برجام وجود دارد؟

واقعیت این است که در سیاست بین‌الملل ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه نیست، یعنی فرصت‌ها در روابط بین‌الملل در اغلب مواقع از دست می‌روند، یعنی دولت‌ها بایستی به سرعت از این فرصت‌ها استفاده بکنند چون شرایط در حال تغییر است.

ما قبل از عملیات طوفان‌الاقصی شاهد یک روند مثبت در روابط ایران و آمریکا بودیم. حرف از این بود که پول‌های ایران در قطر در اختیار ایران قرار بگیرد، ولی اتفاقی افتاد که هنوز نمی‌دانیم ماهیت واقعی‌اش چیست و در ادامه چه می‌شود؟ الان این رویداد نه تنها بر شرایط منطقه‌ای بلکه در برخی موارد شرایط جهانی را هم تحت تاثیر قرار داده است. شما مسئله حمله به کشتی ‌ها در دریای سرخ را در نظر بگیرید. قبل از آن جنگ اوکراین را داشتیم که جهان را تحت تاثیر قرار داد.

بنابراین می‌خواهم بگویم که من متاسفانه نمی‌توانم در مورد احیای برجام خوشبین باشم. چون فرصت‌های قبلی به نوعی از دست رفت و نمی‌دانین فرصت‌های جدیدی پیش می‌آید یا خیر. البته در عالم سیاست معمولاً دیپلمات‌ها باید خوشبین باشند تا بتوانند با انرژی به کارشان ادامه دهند، ولی واقعیت این است که در چشم‌انداز موجود ما روند مثبتی که برای رسیدن به توافق‌نامه میان ایران و آمریکا باشد را نمی‌بینیم. موضوع ایران به نوعی از دستور کار سیاست خارجی آمریکا تا حد زیادی خارج شده است. مسئله غزه، جنگ اوکراین یا مسئله تایوان در صدر اولویت‌های آمریکاست.

در مهر ماه ۱۴۰۳ آمریکا وارد یک انتخابات بسیار چالش برانگیز خواهد شد که از الان نمی‌توان حدس زد که آقای بایدن برنده انتخابات می‌شود یا خیر. بنابراین دغدغه‌های دولت آمریکا مدام در حال تغییر است و به همین خاطر به نظر من تا دوسال آینده احتمالاً شاهد از سرگبری مذاکرات بین ایران و آمریکا نخواهیم بود.

شما اشاره کردید به انتخابات آمریکا، به عنوان یک کارشناس بین‌الملل فکر می‌کنید اگر ترامپ پیروز شوند روابط ایران و آمریکا بیش از این تنش خواهد داشت یا خیر؟

تا زمانی که تنور انتخابات گرم نشده، کمپین‌ها فعال نشده پیش‌بینی شرایط سخت است. الان طبیعتاً خیلی‌ها فکر می‌کنند که ترامپ برنده می‌شود، ولی برنده شدن ترامپ به همین راحتی نیست. از نظر فرمول‌های انتخاباتی افرادی مثل آقای ترامپ و طیف راست افراطی معمولا آرا مردد از آنها می‌ترسند. دلیل شکست ترامپ در ۲۰۲۰ در آمریکا همین بود، یعنی آرا مردد از او ترسید. هرچند که پایگاه رای خودشان بسیار سخت، ایدئولوژیک و محکم است.

بنابراین رقابت سنگینی در پیش خواهد بود و نمی‌توانیم بگوییم که کدام یکی از آنها احتمال برنده شدن، بیشتری دارند. نکته سوم این است که مسئله‌ای که از ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ با ترامپ داشتیم این بود که آقای ترامپ از توافق بین‌الملل برجام خارج شد و تحریم‌های زیادی به ایران تحمیل شد. تحریم‌هایی که کمتر کسی در واشنگتن فکر می‌کرد که روسای جمهور آمریکا دست به این کار بزنند.

ولی در عین حال ترامپ یک ویژگی فردی خاصی دارد که خیلی دوست دارد که به عنوان شگفتی‌ساز مطرح شود. آقای ترامپ مجموعه‌ای از تضادها است؛ در عین حال که سعی می‌کند یک شخصیت اقتدارگرا مطرح شود و از رهبران اقتدارگرایی مثل پوتین خوشش می‌آید، در عین حال دوست دارد به عنوان سیاستمداری مطرح شود که گره‌های کور سیاست خارجی را خودش باز می‌کند. یعنی این نیاز شخصی برایش خیلی مهم است، اما روشش چیست؟ روشش این است که کشور یا دولتی را که با آمریکا مشکل دارد تحت بیشترین فشار قرار دهد تا آنها مجبور شوند در مقابل آمریکا کوتاه بیاید.

در برابر ایران هم چنین سیاستی را پیش گرفت. امیدوار بود که حکومت ایران در تحت تاثیر این فشارها به معامله با آمریکا تن بدهد. ولی همانطور که عرض کردم چون سیاست خارجی ایران هویت محور است، نمی‌تواند در مقابل این فشارها به مصالحه یا معامله تن بدهد، چون تاثیرات بسیار منفی‌ای در داخل ایران خواهد داشت. بنابراین پیش بینی من این است که اگر ترامپ رییس جمهور آمریکا شود، شاهد تشدید تنش و افزایش قفل‌ها و گره‌ها در سیاست خارجیمان خواهیم بود. همچنین شدت تحریم‌ها بیشتر خواهد شد و راه‌های دور زدن تحریم‌ها سخت‌تر خواهد شد. بعد از جنگ اوکراین دولت بایدن نسبت به فروش نفت چشمش را بسته و خیلی مخالف آن نیست، ولی اگر آقای ترامپ بیای تحریم‌ها هم به مراتب دشوار تر خواهد شد.

سیاست خارجی ایران را در یک آینده چگونه ترسیم می‌کنید؟

سیاست جهانی شاهد تحولات زیادی است، شاید مهم‌ترین تحولش این باشد که قدرت نظامی مهم‌تر شده است. کشور هایی مثل ژاپن و آلمان که بعد از جنگ جهانی دوم به نوعی نظامی‌گری را کنار گذاشتند و ارتش‌های خودشان را کوچک‌تر کرده بودند به سرعت در حال تقویت قدرت نظامی خودشان هستند. حمله روسیه به اوکراین اروپا را در نگرانی و حیرت برد و سوئد و فنلاند که بعد از جنگ جهانی دوم تقریباً بی‌طرف بودند به ناتو پیوستند. همینطور بحران غزه یا تنش آمریکا و چین بر سر تایوان همگی نشانه‌های این هستند که ما در چند سال آینده یک نظام پر افت و خیز و پرتنش خواهیم داشت.

مهم‌ترین شاخصه سیاست جهانی سال‌های پیش رو تشدید رقابت میان بلوک‌های لیبرال دموکراسی ثروتمند به رهبری آمریکاست با کشور هایی مثل روسیه و چین که به نوعی درصدد تغییر نظم موجود جهانی یا نظم لیبرالی هستند، است. در حالی که غرب همه تلاش خودش را به کار می‌گیرد که از تضعیف این نظم جلوگیری بکند ولی روسیه و چین تلاش می‌کنند که این نظم تضعیف شود. البته روسیه با شدت بیشتر و چین با مهارت خاص خودش سعی می‌کنند این کار آرام‌تر صورت بگیرد. کشورهایی که در حد فاصل این دو رویکرد هستند مانند هند، آفریقای جنوبی، برزیل، ترکیه و اندونزی نقش بسیار مهمی در سیاست جهانی آینده خواهند داشت. یعنی این کشور ها با رفتن به سمت یکی از این دو گروه شرایط آنها را تقویت یا تضعیف خواهند کرد ولی کشورهایی مثل ویتنام یا اندونزی با علم به این مسئله تلاش می‌کنند با هر دو گروه در حال رقابت به نوعی روابط حسنه داشته باشند.

ما اگر در سال‌های آینده بخواهیم به سمت یک بلوک یعنی چین و روسیه برویم و از نظر غرب بیش از حد به آنها نزدیک شویم، طبیعتاً فشار بلوک لیبرال دموکراسی ثروتمند بر ما بیشتر خواهد شد و ابهام بزرگی که وجود دارد این است که ما نمی‌دانیم که آیا در صورت افزایش فشار بلوک لیبرال دموکراسی‌های ثروتمند یا غرب بر ایران، چین و روسیه حمایت لازم را از ما خواهند کرد یا خیر. چون برخی تحلیلگران بر این باورند که حداقل چین بخاطر منافع درهم تنیده‌ای که با آمریکا دارد حاضر نیست که سر بزنگاه‌ها جانب ایران را بگیرد.

همین مسئله دریای سرخ را در نظر بگیرید اخباری وجود داشت مبنی بر این که چین هم از ایران خواسته که به روسی‌ها فشار بیاورد و کشتی‌های تجاری که به سمت اسرائیل می‌روند نه بگوید. از طرف دیگر روسیه هم به دلیل گرفتاری‌های زیادی که در سال‌های آینده خواهد داشت قدرتش در سیاست بین الملل کمتر خواهد شد. همین الان روسیه ۲۵ درصد بودجه ی سال آینده ی خودش را به جنگ اوکراین اختصاص داده است. ۳۰۰ هزار نفر در روسیه بر اثر جنگ اوکراین کشته و زخمی و آسیب دیدند. یعنی جنگ اوکراین جامعه روسیه را درگیر خودش کرده و در دو سال آینده چشم‌اندازی برای پایان جنگ به آن شیوه‌ای که روسیه میخواهد وجود ندارد؛ بخاطر همین روسیه مجبور است سیاست خودش را در قفقاز جنوبی تغییر بدهد، چون روسیه در بازی جدید خودش و تقابل با اروپا به قفقاز جنوبی احتیاج دارد.

همینطور روسیه در آسیای مرکزی با نگرانی‌های زیادی مواجه شده است. کشورهایی مثل قزاقستان و حتی ازبکستان به تدریج روابط خودشان را با اروپا، چین، آمریکا و ترکیه گسترش می‌دهند. بنابراین روسیه احساس خواهد کرد که فضای مهارش کمتر می‌شود. لذا به نظر می‌رسد که در سال‌های آینده روسیه آن حمایت مورد نظر ایران را نمی‌توان‌ تامین بکند. بنابراین من فکر می‌کنم که ما هم مثل برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی نظیر اندونزی یا کشورهای آسیایی مثل هند یا حتی آفریقای جنوبی و برزیل نیازمند این هستیم که در سیاست خارجیمان باید نوعی موازنه را در پیش بگیریم.

یعنی در حد وسط رقابت این دو گروه قرار بگیریم و بیش از حد به یکی از این دو گروه نزدیک نشویم. چون طبیعتاً این سمت داستان هم باید در نظر بگیریم، به این معنا که روسیه از نزدیکی بیش از حد ایران و غرب هم نگران است. یعنی اگر ایران بیش از حد به غرب نزدیک شود، با واکنش منفی روسیه مواجه خواهد شد و اگر بیش از حد به روسیه و چین نزدیک شود با فشار مضاعف بلوک غرب و لیبرال دموکراسی‌ها مواجه خواهد شد.

بنابراین آنچه که ادبیات سیاست بین‌الملل به آن می‌گوییم اقدام موازنه یا سیاست موازنه سیاستی است که به نظر من در سال‌های آینده منافع ملی ما را بهتر خواهد کرد. ما شاهد این هستیم که سیاست بین‌الملل در حال ورود به مرحله تغییرات جدیدی است که می‌تواند بحران‌هایی را با خودش به همراه داشته باشد. شاید کمتر کسی فکر می‌کرد که بحران غزه این بار اینقدر تداوم داشته باشد. چون در سال‌های گذشته، جنگ حماس با اسرائیل معمولاً یک هفته یا ۱۵ روز طول می‌کشید و بعد مصر و اردن میانجی‌گری می‌کردند و غرب میانجی‌گری میکرد و آتش‌بس برقرار می‌شد و دوباره غزه بازسازی می‌شد. ولی این بار دیدیم که بخاطر شرایط جدید بین‌المللی این جنگ چندین ماه است که ادامه دارد. ۷۵ درصد ساختمان‌های مسکونی غزه ویران شده است. قدرت تخریب اسرائیل در غزه معادل قدرت تخریب ۳ بمب اتمی بود. ولی جامعه جهانی هنوز قدرت این را ندارد که اسرائیل را وادار بکند حملات غزه را متوقف بکند. بنابراین در یک جمله می‌خواهن بگویم که سیاست بین‌الملل پیش رو، در سال‌های آینده سیاست خطرناکی است و اگر کشورها دقت و حساسیت لازم را نداشته باشند چه بسا این بحران‌ها متوجه آنها هم بشود.

کد خبرنگار: ۱۳
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید