اغراق؛ سم مهلک ادبیات پایداری

احمد یوسف‌زاده و آن بیست و سه نفر

در ادامه گفتگویی را می‌خوانید با احمد یوسف زاده، فعال و روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که به تازگی کتابی با عنوان آن بیست و سه نفر را منتشر کرده است.

پس
از فتح خرمشهر رسانه‌های عربی مانور زیادی روی این موضوع دادند که
ایرانی‌ها بچه‌ها را از مدرسه‌ها به اجبار روانه جنگ می‌کنند. این مانور
رسانه‌ای همراه بود با پخش فیلم و عکس از 23 اسیر ایرانی که برخی‌شان کمتر
از 16 سال سن داشتند. از آن 23 نفر، عکسی در کاخ صدام حسین به همراه دختر
کوچکش منتشر شد. عکس دیگری هم با تیتر«بعضی‌هاشان بچه‌اند» در روزنامه‌های
عربی به چاپ رسید. آنها قصد داشتند با جدا کردن سربازان جوان‌تر و انجام
تبلیغات رسانه‌ای روی آنها انتقام آزادی خرمشهر را بگیرند. ترتیب ملاقاتی
را برای 23 نوجوان اسیر با صدام حسین فراهم آوردند تا دیکتاتور عراق به
آنها وعده‌های مختلف بدهد. بچه‌های کم‌سن و سال دست صدام حسین را خواندند و
توطئه مانور رسانه‌ای عراقی‌ها را با تصمیم‌شان خنثی کردند. آنها حاضر به
آزادی نشدند و این تصمیم باعث شد تا سال ها در اسارت باقی بمانند. احمد
یوسف‌زاده نوجوان آن روزها، خاطرات خود و 22 نفر دیگر را با قلمی تاثیرگذار
نگاشته است. «آن بیست و سه نفر» را دفتر ادبیات و هنر مقاومت انتشارات
سوره مهر منتشر کرده است. به حتم «آن بیست و سه نفر» یکی از شاخص‌ترین و
تاثیرگذارترین کتاب‌های منتشر شده از خاطرات اسارت است.

«آن بیست و سه نفر» خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده است. برپیشانی
کتاب چنین آمده است: این بار راوی خود نویسنده یکی از خاطراتی است که سوره
مهر منتشر می‌کند. فرم منسجم و مهندسی‌شده و زبان پخته کتاب نشان می‌دهد که
با نویسنده‌ای باتجربه روبه‌رو هستیم. همین‌طور است؟

من بیش از 17 سال است که می‌نویسم. مدیرمسئول یک هفته‌نامه محلی هستم و به
اجبار هم که شده باید بنویسم. طنز، داستان، شعر، گزارش، تحلیل سیاسی و نقد
اجتماعی... همه را تجربه کرده‌ام و این کار همچنان ادامه دارد. به اینها
چاپ چندین جلد کتاب دفاع مقدسی را هم اضافه کنید. حالا اگر می‌شود اسم این
را تجربه گذاشت نظر لطف شماست.

علاقه به نوشتن از چه زمانی و چطور شکل گرفت و چه روندی را دنبال کردید تا به مهارتی برسید که در «آن بیست و سه نفر» شاهدش هستیم؟

برادری داشتم که در «کربلای 4»آسمانی شد. او -معلم شهید موسی یوسف‌زاده-
نخستین مشوق من برای خواندن بود که منجر به نوشتن شد. جوانی روستایی بود که
در شهر درس می‌خواند و سوغاتی‌هایش برای من همیشه کتاب و مجله بود. اسارت
زودهنگام در 16 سالگی ارتباطم را با خواندن و نوشتن قطع کرد، اما یک‌بار که
قلم و دفتری به دستم افتاد، شروع کردم به نوشتن. شعر، متن ادبی و حتی
داستان. آثارم در میان دوستان اسیر مخاطب داشت. با دوست هم‌بندم زیدالله
نوری بچه قم مبادله شعر هجو داشتیم. در طول روز مخ‌مان را برای تخریب البته
محترمانه همدیگر به کار می‌گرفتیم. سوت آمار را که می‌زدند شعرها را به هم
می‌دادیم. هر کدام‌مان توی یک آسایشگاه مجزا بودیم. بعد از آمار همه
می‌ریختند دورمان که ببینند آن روز چه آشی برای هم پخته‌ایم. این کار وسیله
شوخی و سرگرمی برای خودمان و هم‌بندان‌مان بود. بعدها رفتم توی کار
داستان. بهار یکی از سال‌های اسارت یک جفت پرستو آمدند کنار در زندان لانه
درست کردند و بچه‌دار شدند. من قصه‌ای از زبان پرستوها نوشتم. یکی از
جوجه‌ها با دیدن اسرا می‌ترسید و گوشه لانه کز می‌کرد. مادرش می‌گفت نترس
اینها اسیرند، هیچ‌وقت آزارشان به شما نمی‌رسد. اینها خودشان توی قفس
هستند. قصه این‌طور ادامه پیدا می‌کرد. داستان طنز می‌نوشتم. یادم هست یک
داستان نوشتم به اسم غساله سوم. ماجرای اسیر وسواسی‌ای بود که همه‌جا را
نجس فرض می‌کرد و هر روز کف آسایشگاه را آب می‌کشید. غساله سوم یک اصطلاح
معروف در باب طهارت است. سال‌های میانی اسارت صلیبی‌ها برایمان کتاب داستان
و رمان می‌آوردند. من خوره کتاب بودم. «بینوایان» را سه بار خواندم. روزها
با رضا عسکری دیالوگ‌های رمان را برای هم بازگو می‌کردیم و لذت می‌بردیم.
آزاد که شدم شروع کردم به کتاب خواندن. نخستین رمانی که بعد از آزادی
خواندم، « کلیدر» بود. بعد هم که مجوز نشریه‌ای به نام «رودبارزمین» را
گرفتم و به نوشتن ادامه دادم. رودبارزمین میدانی شد برای ذوق‌آزمایی خودم و
جوانان جنوب استان کرمان که خیلی‌شان الان سری توی سرها دارند. منصور
علیمرادی یکی از این جوانان موفق است. نخستین کتابم به اسم «لبخند در قفس»
جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس کشور را گرفت و آمدم تا رسیدم به «آن بیست و
سه نفر».

‌برای نوشتن «آن بیست و سه نفر» به خاطرات خودتان بسنده نکرده‌اید. به نگاه‌های دیگر و خاطرات مابقی چطور دسترسی پیدا کرده‌اید؟

من پیش‌نویس این کتاب را یک سال بعد از آزادی یعنی سال 70 نوشتم. در کنار
آن خاطره نوشته‌های گرم و تازه بعدها از متن مستند مهدی جعفری که در آن با
همه گروه بیست وسه نفر توسط دکتر محمد شهبا مصاحبه شده بود، استفاده کردم.
ضمن اینکه الحمدلله دست‌کم حافظه درازمدتم خیلی خوب است. من وقتی از اسارت
هشت ساله برگشتم از روی صدا هم می‌توانستم زنان و مردان روستایمان را
شناسایی کنم.

کسان دیگری که شما خاطرات‌شان را مکتوب کردید، بعد از انتشار کتاب چه واکنشی نشان داده‌اند؟

خوشبختانه قهرمانان کتاب من به جز شهید سیدعباس سعادت بقیه در قید حیات
هستند و بارها از من به‌خاطر ثبت حماسه‌ای که به حماسه بیست‌وسه نفر معروف
شده، تشکر کرده‌اند.

کتاب شما متعلق به ادبیات اردوگاهی است. در کشورهای دیگر جهان که
تجربه جنگ را پشت سر گذاشته‌اند، در این حوزه آثار درخشانی را خلق
کرده‌اند. از آنجا که شما اهل مطالعه و نوشتن هستید، آیا با این نوع ادبیات
دمخور هستید؟

نخستین کتابی که در این حوزه خواندم، خاطرات «خانه اموات» داستایوفسکی
بود. شیوه روایت او از زندان‌های سیبری یک جور سرمشق برای من بود. «جنگ و
صلح» تولستوی خاطرات ویکتور فرانکل در زندان نازی‌ها که در کتاب معروف او
«انسان در جست‌وجوی معنا» آمده، برایم جذاب و موثر بوده و هست.

کاری بوده که با خواندن آن احساس کرده باشید، درباره دفاع ما و ادبیات اسارت آن می‌شود شاهکارها و آثار ماندگاری خلق کرد؟

جنگ ما پر است از صحنه‌های ناب و به‌شدت کمیاب. صحنه‌هایی که در ادبیات
مقاومت کشورهای دیگر کمتر دیده می‌شود. یک خانم مسیحی که نماینده صلیب سرخ
بود و گاهی برای دیدار با اسرا به اردوگاه ما می‌آمد، یک روز گفت در دنیا
اسرای زیادی هستند، ولی من فقط به اردوگاه اسرای ایرانی رفت و آمد می‌کنم،
چون انسان‌های نجیب و بی‌آزاری هستند. آن زن شیفته اخلاق اسرای ایرانی شده
بود. وقتی از کشور عراق رفت تا پایان جنگ ارتباط مکاتبه‌ای‌اش را با اسرا
قطع نکرد و چند سال پیش به اتفاق همسر و فرزندانش به کرمانشاه آمدند و دو
هفته میهمان اسیری بودند که در اردوگاه مترجم‌شان بود. شرح این ارتباط
عاطفی آیا نمی‌تواند دستمایه یک اثر ادبی یا رمان شود؟ شخصیت فریبرز در
همین «آن بیست و سه نفر» چقدر می‌تواند خوب نوشته بشود یا اصلا همین ملا
صالح قاری که در یک دهه از عمرش سه زندان شاه، صدام و جمهوری اسلامی را
تجربه کرده، نمی‌تواند یک شخصیت قرص برای یک رمان محکم باشد؟ بله
تک‌صحنه‌های جنگ ما می‌توانند بستری برای خلق بهترین رمان‌ها باشند، البته
اگر کسی آستین همت بالا بزند و چیزی متفاوت با آنچه ده‌نمکی‌ها ارائه
می‌دهند، خلق کند.

‌ادبیات جنگ را تا چه حد دنبال می‌کنید؟ می‌خواهم نظرتان را درباره روند داستان‌نویسی جنگ در ایران بدانم.

راستش من افراد زیادی را از نویسندگان جنگ نمی‌شناسم و آثارشان را دنبال
نکرده‌ام. اما به‌شدت معتقدم اسطوره‌پروری‌های اغراق‌آمیز سم مهلکی برای
ادبیات پایداری است. ما در غالب داستان‌های این حوزه با آدم‌هایی مواجهیم
که بدون استثنا نمازشان را سر وقت و در مسجد می‌خواندند و محال است عاشق
زنی بشوند و در کل با آدم‌هایی ماورایی روبه‌رو هستیم. این یک آسیب است. ما
الان به رمان‌هایی نیاز داریم با کاراکترهایی از جنس آدمیزاد که در
زندگی‌شان قهر باشد، آشتی باشد، عشق باشد، ورع باشد. ما نیاز داریم با این
رمان‌ها و شخصیت‌هایشان زندگی و به دل‌هایشان نفوذ کنیم. شک و تردیدشان،
اخلاص‌شان، شجاعت‌شان و حتی ترس‌شان را لمس کنیم.

‌«آن بیست و سه نفر» گواهی از نویسنده‌ای می‌دهد که بر ساختار
خاطره واقف است و به دنبال حرف نو هم در ساختار کارش هست. این توانایی از
کجا حاصل شده است؟

نمی‌دانم. واقعیتش این است که اگر چه تحصیلات آکادمیک من در رشته ادبیات
انگلیسی بوده و تا حدودی اصول داستان‌نویسی کلاسیک را خوانده‌ام، اما فکر
می‌کنم داستان‌خوانی‌های نوجوانی و جوانی و سر و کله زدن با واژه‌ها در
عرصه مطبوعات به کمکم آمده باشد. اگر آمده باشد.

‌آیا به این فکر کرده‌اید که خاطرات‌تان و تجربه زیستی خود را به رمان تبدیل کنید تا ماندگاری بیشتری داشته باشد؟

این سوالی است که من زیاد با آن مواجهم به‌ویژه از سوی اصحاب قلم و جماعت
رمان‌خوان ولی راستش جرات نمی‌کنم به این مقوله وارد شوم. شاید یک روز این
اتفاق بیفتد.

در میان داستان‌نویسان شاخص ادبیات جنگ کدام‌شان را بیشتر دنبال کرده‌اید و کار کدام‌یک را بیشتر پسند می‌کنید؟

قشنگ‌ترین داستان جنگ را از منصور علیمرادی همشهری خودمان و صاحب رمان
«تاریک ماه» خوانده‌ام. شاید اولین و آخرین داستان جنگی منصور باشد. اسمش
هست «مهندس برق‌کشانی». نخستین داستان مجموعه «زیبای هلیل». قلم بابک طیبی
را هم در «از پله صدای دف می‌آید» دوست دارم. همچنین «جنگ نوشته‌ها»ی مرتصی
سرهنگی را.

مستندی درباره «آن بیست‌وسه نفر» ساخته و نمایش داده شده است. این
مستند را در میان آثار تولیدشده در این حوزه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

زحمت ساخت این مستند را دوست خوبم مهدی جعفری کشیده است. متاسفانه این
مستند قوی هنوز به‌طور کامل از شبکه‌های پربیننده سیما پخش نشده است. کار
مهدی جعفری سوای بحث هنری‌اش از آن جهت بی‌مانند است که توانست حماسه بیست و
سه نفر را زنده کند.

‌از آنجا که این کتاب پتانسیل فوق‌العاده‌ای برای تبدیل‌شدن به
سینما را دارد پیشنهادی برای تبدیل شدن این کتاب به فیلم داده شده است؟

بله. فیلمنامه کار هم به همت مهدی جعفری با کمک یکی از فیلمنامه‌نویسان
خوش‌قلم نوشته شد. من و دکتر ساردویی که از اعضای گروه بیست‌وسه نفر هستند،
هم به‌عنوان مشاور فیلمنامه نظرمان را اعمال کردیم، اما تهیه‌کننده یکباره
از زیر کار شانه کشید و قضیه فعلا مسکوت مانده است.

‌آیا از ابتدا پیشنهاد شما برای این کتاب، ساختار خاطره‌گونه بود یا پیشنهاد ناشر بود؟

نه خیر. هر چه هست سلیقه خودم بوده.

«آن بیست و سه نفر» از آن دست کتاب‌هایی است که خواننده را خیلی
زود درگیر خودش می‌کند و یک نفس جلو می‌رود. استقبال از این کتاب چگونه
بوده است؟

سه ماه از انتشار کتاب می‌گذرد و چاپ اول کتاب تقریبا به فروش رفته است. فکر می‌کنم این نشانه خوبی باشد.

‌بازخوردها بعد از انتشار کتاب چگونه بوده است؟

بدون اغراق عرض کنم تقریبا همه کسانی که می‌شناسم می‌گویند کتاب را در دو یا سه بار دست گرفتن تمام کرده‌اند.

آیا می‌توان گفت «آن بیست و سه نفر» آغازی است برای کارهای
ماندگار دیگری از شما؟ به‌طور دقیق می‌خواهم بدانم ایده‌های دیگری هم برای
نوشتن دارید؟

ان‌شاءالله. بیست و سه نفر خاطرات هشت ماه از هشت سال اسارت من و دوستانم است. هفت سال و نیم دیگرش هنوز روی زمین مانده است

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید